پادشاه ابعادی
قسمت: 174
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 174: یک مکان استراحت واقعی (1)
حالت خدایان اصلی در لحظه ناپدید شدن کانگجون تغییر کرد.
درست است. این وضعیت جای نگرانی نداشت.
خدای اهریمنی کاروسیو برای کانگجون که اسپیروس و شیلندا داشت چه تهدیدی خواهند بود؟
با این حال، آنها نمیدانستند که کانگجون فقط اسپیروس و شیلندا را ندارد، بلکه موجودات وحشتناکتری مانند داریک، تاناتوس و کاردیا را نیز در اختیار دارد.
علاوه بر این، اگر بفهمند کاردیا یک خدای اهریمنی برتر است، فوراً از پای در میآیند.
از سوی دیگر، کانگجون در آسمان بالای ناحیه غربی ظاهر شد.
با توجه به اینکه همه فرشتگان آسمانی قدرتمند به سمت جنوب حرکت کرده بودند تقریباً بی دفاع بود.
تعداد کمی از فرشتگان و خدایان آسمانی توسط خدایان اهریمنی یک طرفه رانده شدند.
«جهان آسمانی!هیچ کدوم از شما نمیدونستید که این روز میرسه. امروز ناحیه غربی از جهان آسمانی محو میشه!»
«کوکوک! من در شگفتم که اگه این آدما رو ببینی حالت چطوری میخواد بشه!»
کاروسیو با پوزخند بزرگی به پایین نگاه کرد.
«تا جایی که ممکن است فرشتهها را بگیرید. هرچقدر تعداد اسیرای بیشتری داشته باشیم بهتره!»
«بله، کاروسیو.»
به محض اینکه او دستور داد، خدایان اهریمنی شروع به ربودن فرشتگان کردند.
در این زمان بود که کانگجون ظاهر شد.
«تچ، یه هرج و مرجه! باید کمی تمیزکاری کنم!»
خدایان اهریمنی و پادشاهان شیاطین زیادی وجود داشتند که منطقه غربی را به ویرانه تبدیل میکردند، بنابراین ممکن بود کمی طول بکشد تا آنها را بزداید.
البته او افرادی داشت که چنین کارهای ناخوشایندی را برای او انجام میدادند.
«تاناتوس!»
«بله، ارباب.»
بدنی که به نظر میرسید فقط دارای طرح رنگی سیاه و سفید بود ظاهر شد.
او بعد از کاردیا بهترین زیبایی در نظام ابعادی بود، اما کسانی که او را دیدند احساس ترس شدیدی داشتند.
تاناتوس یک خدای اهریمنی بزرگ بود که همه چیز را جلوی چشمانش سلاخی میکرد.
با این حال این تاناتوس با قیافهای تلخ و شیرین به کانگجون نگاه میکرد.
او در حالی که توجه دیگران را نادیده میگرفت، با نگرانی به سمت کانگجون خم شد.
«من رو صدا کردی؟»
«آره. برو پیش افراد اونجا هستن و تلخی شکست رو به اونا نشون بده.»
کانگجون به گروه کاروسیو اشاره کرد که در سراسر منطقه غربی در حال دویدن بودند. تاناتوس سر تکان داد.
«همونطور که شما دستور بدید.»
برای کشتار هدفی وجود داشت، بنابراین چشمانش از زندگی پر شده بود.
البته در چشمان او هنوز حسرت کانگجون وجود داشت.
کانگجون فکر میکرد که چشمهای او خیلی رقتانگیز است، بنابراین باید هر چند وقت یکبار او را در آغوش بگیرد.
با این حال، این کاری بود که باید در آینده انجام شود.
در حال حاضر، از بین بردن گروه کاروسیو ضروری بود.
وقتی تاناتوس اطمینان را از نگاه کانگجون گرفت، لبخند زد.
او احساس میکرد که منطقه غربی از زیبایی لبخند او روشن شده است.
البته این لبخند را فقط کانگجون میتوانست ببیند.
تاناتوس به چهرهی بیظاهر خود بازگشت و به کاروسیو نزدیک شد.
هویینگ!
کاروسیو احساس کرد چیزی غیرعادی در حال نزدیک شدن است و به بالا نگاه ک...
کتابهای تصادفی


