پادشاه ابعادی
قسمت: 173
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 173: نا امیدی را بهشان بچشان (2)
کانگجون از درونش بهخاطر حرفهای شائونیل گیج شده بود.
البته کانگجون قصد نداشت با او مانند یک برده رفتار کند.
اگرچه خدایان اصلی از کانگجون شکست خورده بودند، میشد او را خدمتکار نامید. شائونیل همیشه به او کمک میکرد.
چطور میتوانست با او اینطور رفتار کند؟
از این رو او میخواست خدایان اصلی را به آبیس بفرستد و او را فرمانروای جهان آسمانی قرار دهد. با این حال، وقتی او گفت که ترجیح میدهد خدمتگزار او شود، کمی احساس ناخوشایندی کرد.
از سوی دیگر، طمعی جدید در وجود کانگجون جرقه زد.
او یک الهه آسمانی نبود، بلکه یک الهه هوانمونگ خواهد بود.
درست است.
خیلی خوب بود اگر شائونیل الهه کانگجون میبود به جای فرشتهای در دنیای آسمانی.
در میان افراد کانگجون، خدایان شیطانی زیادی وجود داشتند، اما خدایان خوب نبودند.
حاکمان روح و یک ملکه اژدها وجود داشتند اما هیچ الهه خوبی وجود نداشت.
او در میان خدایان اهریمنی و شیطانی حرکت میکرد. حتی یک خدای اهریمنی عالی وجود داشت.
بنابراین داشتن موجودی بهشتی که تجسم خیر بود، آنها را متعادل میکرد.
علاوه بر این، این بزرگترین زیبایی بود، شائونیل، قلب او فقط با نگاه کردن به او گرم میشد.
در سخنان شائونیل نیز چیزی متقاعدکننده وجود داشت.
اگر جهان آسمانی باز هم چنین اشتباهی میکرد، میتوانست شائونیل را جای آنها بگذارد.
عجله لازم نبود.
وقتی کانگجون ساکت شد، شیلندا و اسپیروس کشتار خود را متوقف کردند.
آنها بیسر و صدا منتظر ماندند تا کانگجون تصمیم بگیرد و خدایان اصلی نیز به او خیره شده بودند.
آنها قبلاً متوجه شده بودند که مقاومت بیمعنی است و میدانستند که سرنوشت جهان آسمانی با سخنان بعدی کانگجون تعیین میشود.
وضعیت اسفباری بود، اما آنها باید واقعیت را میپذیرفتند.
به ویژه خدای راس شمال، که احساس مسئولیت میکرد.
«من حتی با اینکه بهتر بود حرفی میزدم باز چیزی نگفتم. روشنه که خشم اون ناشی از اعمال ما ئه که با وجود اینکه من میدونستم این کار ما اشتباهه، باز انجامش دادیم»
دیاناس با بهانه جلوگیری از تقسیم جهان آسمانی دلیل کارهای خود را توجیه میکرد.
با این حال، حالا که به عقب نگاه کرد، دوست نداشت که دنیای جدیدی که خارج از کنترل جهان آسمانی بود پدیدار گردد.
درست بود که خدایان شیطانی در تلاش بودند هوانمونگ را به دست آورند، اما لوکان نگهبان هوانمونگ بود و او علیه خدایان اهریمنی میجنگید.
بنابراین، دیاناس ابتدا سکوت را شکست و صحبت کرد.
«من، دیاناس، از طرف منطقه شمالی، مسئولیت همه اینها را به عهده میگیرم. لطفاً یه فرصت دیگه به دنیای آسمانی بده. ما هرگز در هوانمونگ و کار شما دخالت نمیکنیم. علاوه بر این، جهان آسمانی خوشحال میشه که در صورت لزوم همکاری کنه.»
کلماتی که کانگجون میخواست قبل از ورود به آبیس بشنود اکنون از دهان دیاناس بیرون میآمد.
کانگجون نگاهی به او انداخت.
«اگر زودتر اقدام کرده بودم، میتونستم از اینطوری شدن جهان آسمانی پیشگیری کنم. نمیدونم چرا صحبت نکردم، اما حالا طعم تلخش رو حس میکنم.»
دیاناس با فروتنی سرش را خم کرد و چیز دیگری نگفت. این بار نوتوس از منطقه جنوبی بود که صحبت کرد.
«لوکان، این من بودم که به این فکر افتادم که تو شیطانی. من میخوام از بقیه هم عذرخواهی کنم.»
نوتوس حالتی بسیار تحق...
کتابهای تصادفی

