فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 138

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 138: دلگرم کردن اعضای خاندان (1)

کایرن همین حالا هم می‌دانست که کانگ‌جون پادشاه ابعاد شده است، چون یکی از سایه‌هایی که در هوامونگ قوانین را اجرا می‌کرد، حالا در ساختمان دلتا بود.

البته او با بینش یک مشاور نظامی پیشرفته، می‌توانست بدون کمک گرفتن از حضور سایه نیز آن را حس کند.

ارباب او یک متعالی شده بود.

کایرن با حالت پرشوری به کانگ‌جون گفت: «شگفت‌انگیزه که ارباب به پادشاه ابعاد تبدیل شده. از خوش‌شانسی زیاد منه که عضو خاندان ارباب شدم.»

کانگ‌جون به‌آرامی لبخند زد. «کایرن، به لطف کمک تو این اتفاق افتاد. من تونستم بدون اینکه نگران قلمروم باشم قوی‌تر بشم.»

«فقط وظیفه‌ام بود.»

«دارم راستش رو می‌گم.» کانگ‌جون با حالت عجیبی به کایرن نگاه انداخت. «یادمه که یه بار چیزی از من خواستی. اگه بخوای، درخواستت رو برات انجام میدم.»

«چه درخواستی؟» کایرن گیج شده بود.

کانگ‌جون گفت: «تو گفته بودی که که دلت می‌خواد پادشاه بشی. اگه بخوای، از خاندانم آزادت می‌کنم و همینطور بهت یه نشان پادشاهی میدم.»

«...!»

در آن وضعیت، حالت پریشانی بر روی چهره او نقش بست. او حرف‌هایی که در ابتدای عضویتش به کانگ‌جون زده بود را به یاد آورد. اگرچه، سرش را به نشانه نه تکان داد. «نه، ممنون سرورم. من دلم نمی‌خواد که یه پادشاه بشم.»

«چرا؟»

کایرن به‌تلخی خندید. «راستش اشتیاق من برای تبدیل شدن به یه پادشاه خیلی وقته که از بین رفته. درواقع از وقتی که مشاور نظامی ارباب شدم.»

«برای چی؟»

«از همون اولشم من به درد پادشاهی نمی‌خوردم. به‌جاش به‌عنوان یک مشاور نظامی، از همه زندگی‌های قبلیم خوشحال‌تر و باانرژی‌ترم. پس لطفاً درخواستی که قبلا داشتم رو فراموش کنید.»

«همین کارو می‌کنم.»

در حقیقت، کانگ‌جون می‌خواست که کایرن را نگه دارد. میلش به‌خاطر این بود که حضور کایرن به‌عنوان مشاور نظامی ضروری بود.

کانگ‌جون دلش می‌خواست که باز هم سفر کند.

راهیِ سفر شدن آن هم به‌عنوان یک پادشاه ابعاد...

اگر او دنیای بدون پادشاهی را می‌یافت، قصد داشت که در آنجا قلمرویی بنا کند.

تمامی دنیاها به زمین هوامونگ و مرکز فرماندهی ساختمان دلتا متصل می‌شدند و اگر کایرن در مرکز فرماندهی می‌بود، می‌توانست به همه چیز رسیدگی کند.

با این‌حال، او در ابتدا قولی به کایرن داده بود. بنابراین کانگ‌جون تصمیم گرفت که به کایرن فرصتی برای رفتن بدهد.

او نمی‌توانست به‌زور کایرن را نگه دارد. گرچه، کایرن داوطلبانه به او گفت که حرفش را پس می‌گیرد، پس می‌شد گفت که این خبر خیلی خوبی برای کانگ‌جون بود.

«به‌جاش، ازتون چیز دیگه‌ای می‌خوام.»

«بهم بگو که چی می‌خوای. اگه کاری باشه که بتونم انجام بدم، چرا که نه.»

کایرن لحظه‌ای قبل از گفتنش تردید کرد، اما صادقانه پاسخ داد: «نمی‌دونم که می‌تونم همچین درخواستی رو از ارباب بکنم یا نه. می‌تونید یه پادشاه رو از جهنم به‌خاطر من بیرون بیارید؟»

«از جهنم؟»

«درسته. ارباب متعالی شدن و می‌تونن با اشخاصی که به هوامونگ حکومت می‌کنن معامله انجام بدن. اگه گوش کردن، شما می‌تونید هرکسی رو از جهنم خارج کنید.»

خوشبختانه‌ سایه‌ای در اینجا حضور داشت و کانگ‌جون قصد داشت هرطور که شده او را ملاقات کرده و درباره‌ی این نوع معاملات از او سوال کند.

هرچند که یکی از آن معاملات شامل خارج کردن یک پادشاه از جهنم می‌شد.

«اون کیه؟»

«پادشاه آنیل. اون یکی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی