پادشاه ابعادی
قسمت: 81
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 81 : جنگ پادشاه کل (بخش چهارم)
-اون سپر؟ به نظر عادی نیستش.
هیچ خطی روی آن نیفتاد علیرغم اینکه توسط برش بهشتی بهش ضربه وارد شده بود. بجایش، دو بازوی کانگجون مور مور شدند.
خوشبختانه، شمشیر ارباب خونآشام سالم بود.
یک سلاح سطح افسانهای متفاوت بود. اگرچه، این به این معنی بود که سپری که آندراس نگه داشته بود نیز یک سطح افسانهای بود.
اگر نبود، غیرممکن بود که بتواند برش بهشتی حاصل از شمشیر ارباب خونآشام را دفاع کند.
کاکانگ!کانگ! کاکاکانگ!
کانگجون بلافاصله با شمشیرش حمله کرد، اما آندراس جلوی حملات را با سپرش گرفت.
-شگفت انگیزه. اون سپر دفاعی شوخی نیست.
حتی با اینکه سپر سطح افسانهای بود، برش بهشتی کانگجون چیزی نبود که بشود به راحتی آن را با واکنشهای ساده دفاع کرد.
با این حال، آندراس عالی دفاع میکرد. این به این معنی بود که آندراس مهارتهای پیشرفته مرتبطی با سپر دفاعی دارد.
گرچه، کانگجون فقط با یکی دو حریف نجنگیده بود. آندراس نسبت به ملکه ناگایی که چند وقت پیش باهاش جنگیده بود هیچی نبود.
کاکانگ!کانگ! کاکاکانگ!
کانگجون به حملاتش به سمت آندراس بدون تردیدی ادامه داد. آندراس سعی میکرد که فاصلهاش را حفظ کند اما آسان نبود.
-اه! او حتی فرصت استفاده از مهارتم رو به من نمیده.
آندراس دو توانایی قدرتمند داشت که باعث خنثی کرد شمشیر دشمن میشد. به محض اینکه سعی میکرد از تواناییهایش استفاده کند، سرش گرم دفاع کردن حملات شمشیر کانگجون میشد.
در حین نبرد کانگجون با اربابها و بدلهایشان، او یاد گرفته بود که به آنها زمان ندهد.
[زمان باقی مانده تا انتهای دوئل]
[52و51و50...]
همینطور که زمان در حال تمام شدن بود، آندراس صبرش را از دست میداد.
-نمیشه اینطوری تموم شه. باید یجوری باهاش بجنگم.
کانگجون همین الان هم ذهن آندراس را خوانده بود. بنابراین، او آرام به نظر میرسید بهطوریکه انگار تساوی میخواهد.
آندراس صورت بهم ریختهای داشت.
[۱۲و11و10و...]
به محض اینکه 10 ثانیه به پایان نبرد مانده بود چشمان آندراس برق زدند.
دوئل داشت مساوی میشد. نباید این اتفاق میافتاد.
در آخر، او گامی به عقب برداشت و سعی کرد که از مهارت سپر استفاده کند.
برق!
گرچه، شمشیر کانگجون یک قدم از او جلوتر بود. از فضای خالی بین سپر عبور کرد و ضربه زد.
یک نور از زره آبی کانگجون عبور کرد و خون بیرون ریخت.
«آخ!»
همینطور که خون بیرون میریخت، بالا و پایین تنه آندراس به زمین خورد. این پایان کار بود.
[شما برنده دوئل شدید.]
[دو امتیاز پیروزی کسب شد.]
[در حال حاضر شما 100 امتیاز پیروزی دارید.]
این پایان 50 دوئل بود.
کانگجون در میانه ایستاده بود، با 50 بُرد پشت هم.
-آندراس حریف آسونی نبود.
اگر او از وضعیت روحی آندراس در آخر بهره نبرده بود شاید یک تساوی میشد.
به هر حال، او برنده شد.
اگر این یک نبرد واقعی بین پادشاهان بود، بجای یک دوئل، کانگجون تمام چیزی که به آندراس تعلق داشت را به دست میآورد.
در سوی دیگر، آندراس بین بازندگان در جهنم جیغ میکشید.
فکر بهش کانگجون را آرام نکرد. او این بار را برنده شد، اما دفعه بعد چی؟ البته که او برنده میشد. اگر قویتر میشد، آن وقت میتوانست در هر شرایطی برنده شود.
کانگجون دستانش را به محض دیدن نتایج مشت کرد.
[پادشاه لوکان از ارتش 439 اُم]
[شما 100 امتیاز پیروزی کسب کردید. شما کاندید اول فرماندهی در بین پادشاهان کُل هستید.]
نور حلقه جادویی دور او چرخید.
یک اتاق عظیم.
یک حلقه جادویی بزرگ در مرکز آن میدرخشید.
کانگجون بر بالای آن ظاهر شد.
گرچه، این دفعه، او تنها نبود. 9 نفر دیگر هم در حلقه ایستاده بودند.
پنج تای آنها برای کانگجون آشنا بودند. آندراس، داماس، آگنوس، پراکسین و آلامو.
آنها رقیبهایی بودند که کانگجون در دوئلها دیده بود. آن چهار نفر دیگر را قبلا ندیده بود. در کُل 50 دوئل ندیده بودشان.
هرچند، امکان پذیر بود که امتیاز پیروزی و رتبشان را در زیر اسم پادشاهی مشاهده کرد.
کانگجون نف...
کتابهای تصادفی
