پادشاه ابعادی
قسمت: 49
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 49: لانه شیطان[1] (بخش اول)
نورهایی از بدنهای کرُوی همانطور که صحبت میکردند میتابید.
«کیکیکی! با دقت تصمیم بگیر، پادشاه لوکان! به محض اینکه قبول نکنی، 200 موجود به دشمنهات تبدیل میشن. اما اگه به ما 10000 گره بدی، میتونیم دوست باشیم.»
«کوکوکو! ما میتونیم دوست یا دشمن باشیم. لحظهای که به دشمنمون تبدیل بشی، ما اطلاعات تو رو به دیگر پادشاهها میدیم.»
سپس پیامی ظاهر شد.
[آیا میخواهید که درخواست کاجل را قبول کنید؟ بله/خیر]
[اگر قبول کنید، روابط شما با کاجلها افزایش خواهد یافت اما جذبهی شما برای همیشه یک واحد کاهش خواهد یافت.]
کانگجون هیچ تمایلی به دادن 10000 گره در ازای تهدیدشان نداشت.
گذشته از این، جذبه برای همیشه یک واحد کم میشد و این ارزشش را نداشت.
اما، اگر به دیگر پادشاهها راجع به کانگجون میگفتند دردسر ایجاد میکرد.
در یک لحظه، کایران ظاهر شد و با او صحبت کرد.
(سرورم! قبول نکنید. این فقط یه نقشهاس. اونها همیشه سعی میکنن از اینکارا کنن. به محض اینکه بهشون پول رو بدید، اونا از بهونههای دیگه استفاده میکنن تا واسه پول بیشتر جنگ بندازن. در آخر، این پادشاهها همه چیشون غارت میشه.)
کانگجون به سردی خندید.
(من به قبول کردن پیشنهادشون فکر نمیکردم. فقط قبل از اینکه به بقیه پادشاها بگن از دستشون خلاص میشم.)
در اون زمان، بدنهای کروی معلق بار دیگر کانگجون را تهدید کردند.
«پادشاه لوکان! قراره آسون طی کنی یا سخت؟ اگه کمک ما رو قبول کنی بعدش نسبت به دیگر پادشاهها تو موقعیت بهتری قرار میگیری.»
«کیکیکی! فقط 10000 گره! فقط قول بده که بهمون میدیش. اگه الان پول رو نداری، میتونی یه مقدارشو بعدا بدی.»
بجای پاسخ دادن، کانگجون نگاهی به گرموز انداخت.
-تو دخل سمت چپی رو بیار. منم برای سمت راستی میرم!
گرموز سریعا متوجه شد. او فورا با تمام قدرت به سمت بدن کروی سمت چپ رفت.
کونگ کونگ کونگ کونگ!
مانند پرش بلند ورزشکاران، گرموز در هوا پرید. به مانند یک صاعقه، او یکی از بدنهای کروی را گرفت و شاخکهایش را کَند.
وودوک! اودوک!
«کوووک! چ-چطور جرئت میکنی!»
بدن کروی سعی کرد از دهانش آتش بیرون کند. هرچند، گرموز متوجه حملهاش شد و اون را به زمین کوبید.
کواتانگ!
«کوکوک! من دوباره از آتیش ضربه نمیخورم.»
بم بم بم
بدن کروی به تودهای از گوشت تبدیل شد و از رگبار حملات بیرحم شُل شد.
سپس، بدن کروی مُرد.
در همین حین، کانگجون از بُرش بهشتی بر علیه دیگری استفاده کرد.
«کووک! بزودی میبینی، لوکان...! از تصمیم امروزت پشیمون میشی. همه پادشاههای این اطراف از وجودت خبردار میشن...»
بدنهای کروی به کانگجون لعنت فرستادند و ناپدید شدند.
کانگجون با چهره عبوسی به ناپدید شدنشان خیره شده بود.
«نمیشه همینجور از ناکجا بیان. من اونجا رو پیدا و تعقیبشون میکنم.»
آنها بعد از اینکه سری پیش مُردن، برگشتند، پس برای همین نمیتوانست احساس آسودگی کند.
کایران سر تکان داد.
«اقامتگاهشون نباید زیاد دور باشه. دنبالش میگردم.»
با گفتن آن کلمات، چشمانش به طرز عجیبی درخشید.
[مشاور نظامی کایران مهارت جهتیابی را فعال کرد.]
[جست و جو با موفقیت انجام شد.]
[اقامتگاه کاجلها روی نقشه نشان داده خواهد شد.]
نقشه سه بعدی ناحیه نزدیک را در جلوی کانگجون به نمایش گذاشت.
ساختمانهای زیادی وجود داشت.
از یکی از ساختمانها دود سیاه و قرمزی خارج میشد.
کایران با رضایت لبخند زد و گفت.
«دقیقا همونجا! ساختمان کوانگو!»
کانگجون از قدرت کایران شگفتزده شد.
کایران خندید.
«هوهو، اگه از این کارا نکنم دیگه چطور میتونم یه مشاور نظامی باشم؟ در آینده چیزای بیشتری بهتون نشون میدم.»
«باشه، مشتاقشون هستم.»
ساختمان کوانگو هشت طبقه داشت و روبهروی ساختمان اکو و دان که توسط کانگج...
کتابهای تصادفی

