فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 186

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و هشتاد و ششم: آوووو (من نبودم.) (4)

روان چیویو تلاش کرد تا با استفاده از انرژی معنویش اون مکان رو ترک کنه، اما بدنش تو رویای آقای گرگ خاکستری هیچ انرژی معنوی‌ای نداشت. اون چندین بار تلاش کرد، اما نتونست از این دنیای غیر واقعی فرار کنه.

روان صورتش رو لمس کرد و متوجه شد که یه ماسک خزدار که چشم، دماغ و دهنش رو در معرض دید گذاشته، پوشیده. اون سعی کرد که ماسک رو از روی صورتش برداره، اما قادر به انجام اینکار نبود.

روان چیویو:«.....» تصور گرگ از اون دقیقا چی بود؟! آیا ماسک به این خاطر وجود داشت که گرگ نمیتونست اون رو ببینه؟! این دلیل واقعا منطقی و عقلانی بود.

روان چیویو از سرما لرزید. اون نمی‌دونست که چه اتفاقی داره می افته و اینکه کجا هست. روان فقط میدونست که یه لباس آستین کوتاهِ نازک پوست حیوانی پوشیده. فقط صورتش گرم بود.

اگه جایی برای پناه گرفتن پیدا نمیکرد، هوشیاریش تا زمان مرگ یخ میزد.

روان چیویو دست های کوتاهش رو بهم مالید. قبل از اینکه بتونه با پاهای کوتاهش قدم برداره، اون از دور صدای ``آووو`` آشنایی رو شنید. با وجود فاصله، صدا کاملا واضح بود. از صدای معمول آقای گرگ خاکستری جوان تر، خمشگین تر و نا مناسب تر به نظر می‌رسید.

به طور عجیبی، اون الان میتونست بفهمه که گرگ داره چی میگه. حرف گرگ، با جوابی که مادربزرگ رویی بهش داده بود، یکی بود.

«من نبودم.»

قلب روان چیویو فشرده شد. اون همه چیز رو بهم متصل کرد. درست مثل دیروز که اون گرگ ها یو کوچولو رو به دروغ متهم ک...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی