ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 183
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قبل از اینکه چینگ رویی اونجا رو ترک کنه، روان چیویو رو به سمت ورودی غار کشوند تا باهاش صحبت کنه. اون با لمس کردن در چوبی، احساس کرد که این در خیلی نو و تازه هست. چینگ رویی گفت:«من توقع نداشتم شوهرِ توله گرگت، هنرمند چیره دستی باشه. اون نجار خوبی هست.»
روان چیویو به کلمه ``شوهرِ توله گرگت`` جذب شده بود. اون به آرومی لکه خون روی لبه در چوبی رو مالید. این رد خون، روان رو یاد شبی انداخت که تب شدیدی داشت که از بین هم نمیرفت.
چینگ رویی با دیدن قیافه روان، میتونست نگرش روان نسبت به یوان جو رو بگه. اون قبل از اینکه به طور واضح از روان سوال بپرسه، تردید کرد و بعد گفت:«در مورد رفتار توله گرگ با خودت چه فکری میکنی؟!»
روان با شنیدن این سوال، غافلگیر شد. اون با تعجب و با طرز عجیبی خجالت زده، جواب داد:«اون مرد خوبیه...»
اون زمانی که یوان جو هم هوشیار بود، زیاد باهاش ارتباط برقرار نکرده بود و گرگ کم صحبت میکرد. اون نمیتونست حدس بزنه گرگ چه فکری درموردش میکنه. آیا گرگ اون رو رقت انگیز میدونست یا از مراقبت های حیاتی که روان براش ارائه میکرد، سپاسگزار بود؟ آیا اینکه یوان جو اجازه داده بود توی غارش بمونه، دلیل دیگه ای پشتش نهفته بود؟ روان واقعا چیزی نمیدونست.
هدف اصلی روان چیویو، پیدا کردن یه مکان موقت بود که بتونه توش پناه بگیره. درمان گرگ خاکستری ...
کتابهای تصادفی

