ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 182
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و هشتاد و دوم: چطور قبل از این، متوجه نشده بود که آقای گرگ خاکستری تو کیوت بودن و لوس رفتار کردن، خیلی خوب عمل میکنه؟!(2)
چینگ رویی چونهاش رو لمس کرد، سرفه کرد و گفت:«اگه شما بچه ها به ماهیت نقشه من پی میبردین، چطور هنوز میتونستم به عنوان مادربزرگ کنارتون بمونم؟»
روان چیویو:«...» برای یه مدت کوتاهی، روان نتونست حرفش رو رد بکنه.
با این حال، اون میدونست که مادربزرگ رویی قصد بدی نداشته. روان چیویو لبخند زد. اون به آرومی نگاهش رو پایین آورد و نوری که توی برف منعکس شده بود رو دنبال کرد تا بتونه به گرگش نگاه درست و حسابی بندازه.
گرگ هنوز تو حالت بدی بود و ابروهای مشکی درهم رفتهاش، مثل گرهای بنظر میرسید که قابل باز کردن نبود. بخاطر نور سوسوزن مشعل، زیر مژه های لرزونش سایه افتاده بود. گونه یوان جو هنوز رنگ پریده بود و لکه های سیاه بیشتری روی صورتش پخش شده بودند.
براساس چیزی که مادربزرگ رویی کمی قبل تر بهش گفته بود، گرگش از قبل تو اواسط دوره فرایند تسخیر انرژی شیطانی بود.
روان چیویو دید که گوش های گرگ بی حال بنظر میرسند و تخت، روی موهای مشکی گرگ افتاده اند. حتما اون درد زیادی رو تحمل میکرد...
کتابهای تصادفی


