ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 172
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و هفتاد و دوم:اون الان مسیری برای کار کردن داشت. واضحا این یه چیز کاملا خوشحال کننده بود.(3)
صدای روان چیویو لرزید اما نگاهش محکم بود. «من بیخیالش نمیشم.»
با اینکه اون فرم نیمه شیطانی و نیمه اهریمنی مادر بزرگ رویی رو دیده بود، نمیتونست بیخیال گرگ خاکستریش تیانلو بشه.
اگه بخاطر یوان جو نبود، شاید لوزیران موفق میشد به زور اون رو از اینجا دور بکنه.
نه، حتی قبل از از اون هم، زمانی که تو اون شب برفی به تنهایی با اون اهریمن جنگیده بود و اون اوایل وقتی که پاهاش دچار اسپاسم شده بود و نمیتونست تکونشون بده، یوان بیرون اومده بود و اون روز از زیر برف نجات داده بود.
اگه بخاطر اون نبود، روان خیلی وقت پیش ها مرده بود.
روان چیویو جرات نداشت بگه که وضعیت گرگ خاکستری با بقیه نیمه اهریمن ها و نیمه شیاطین ها متفاوته. اون همچنین نمیتونست تضمین کنه که در صورت بدتر شدن وضعیت یوان جو، اون بهش صدمهای نمیرسونه.
شاید یه روزی وقتی که یوان نمیتونست دربرابر میل به خوردن گوشت و نوشیدن خونش مقاومت کنه، دندونهای نیش گرگ، گردن ظریفش رو گاز بگیره، اما روان حاضر نبود اون رو تنها به این خاطر که آینده نامشخص و نامعلوم بود، گرگ رو رها کنه.
در حال حاضر، اون متوجه شد پتانسیلی برای اینده بدبختانه وجود داره. اون فقط فهمیده بود که آیندهاش با یوان جو زیاد خوشبینانه نیست.
اما مدت ها قبل از این اتفاق، اون میدونست مرگ اصلیش، مرگ بدبختانها...
کتابهای تصادفی


