ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 147
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و چهل و هفتم: درک الگوی رفتاری گرگ (2)
روان چیویو با صورتی قرمز، سر تکون داد. اگه گرگ بیهوش بود، اونوقت میتونست بدون تغییر حالت قیافهاش، دارو روی زخمهای گرگ بزاره؛ اما اون.... بیدار بود.
«باشه، پس منم میرم دست و صورتم رو بشورم.» روان گوش هاشو لمس کرد. اون از گفتن این حرف هیچ منظوری نداشت....
«داره دیر میشه، وقت خوابه.»
دست های کشیده یوان جو، سر جاشون خشک شدند. کسی چه میدونست که تصورات گرگ تا کجاها رفته. یوان همه تلاشش رو کرد تا خودش رو کنترل کنه و بعد گفت:«امم.»
روان چیویو آب داغ رو، توی تشت چوبی ریخت و اون رو با خودش به انباری برد تا با استفاده از آب خودش رو تمیز کنه. بعد از اینکه کار روان تموم شد و برگشت، گرگ خاکستری تیانلو هم کار مرهم گذاشتن روی زخم هاش رو تموم کرده بود.
روان با آماده کردن آب داغ به گرگ کمک کرد و یوان رو که با پشتی بدون خمیدگی و حالتی صاف به انباری میرفت رو تماشا کرد.
روان چیویو به پتوی پوست حیوانی تا شده روی میز سنگی، نگاهی انداخت. اون به آرومی آهی کشید. اون از زمان استفاده کرد و پوست حیوانی که تیان شو براشون آورده بود رو به دو تا پتو تقسیم کرد. قبل از اینکه آقای گرگ خاکستری برگرده، اون خیلی سریع زیر پتویِ ...
کتابهای تصادفی
