ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 102
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و دوم: آیا ازدواج اونها یک گرگ پیر بود که علفهای نازک میخورد، یا دو خردسال درحال خانهبازی؟!(1)
اون ناگهان به این فکر کرد که چطور در یک متن خونده که یک شیطان باید به سی و پنج سالگی برسه تا بزرگسال در نظر گرفته بشه. اون نمیدونست آقای گرگ خاکستری چند سال داره. 'آیا ازدواج اونها یک گرگ پیر بود که علفهای نازک میخورد، یا دو خردسال درحال خانهبازی؟!....'
روان چیویو با فکر کردن به اینکه آقای گرگ خاکستری در اولین ملاقاتشون چطور به شکل یک پاپی استتار کرده بود، فکر کرد که گرگ هنوز بالغ نشده. این یعنی خزهای بدن آقای گرگ خاکستری هنوز کامل رشد نکرده بود.
'هممم...... اون خز نسبتا کلفتی داشت.' زمانیکه روان برای پاک کردن خون و کثیفی بهش کمک کرد، اون بهطور تصادفی اونجاشو لمس کرد و فرض کرد گرگ نباید از توانایی خاصی برخوردار باشه.
یو کوچولو که فکر میکرد خیلی عاقله، با دیدن قیافه روان چیویو که بهطور عجیبی بیشتر و بیشتر قرمز میشد، گفت: «خواهر بزرگتر چیویو، نگران نباش. پدربزرگ گفتش ازدواج قبل ازاینکه به سن بزرگسالی برسی هیچ اشکالی نداره، فقط بچهدار شدن سخته.»
بچه......
با شنیدن این حرفها روان تقریبا ترک برداشت. مقدار نیرویی که داشت استفاده میکرد افزایش پیدا کرد و نیزه بلافاصله یخ رو شکوند.
ماهیهای رودخانه چند روزی بود که هوای تازه نداشتند. ناگهان هوای تازه اومد و همه اونها باهم رقابت کردند تا به بیرون بپرند. ماهیهایی که برای...
کتابهای تصادفی
