ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 98
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر نود و هشتم: آیا اون گرگهای شیطانی فکر میکردند که بهبودیش غیرممکنه؟!(2)
بااینکه یوانجو احساس میکرد شلواری که همسرش براش دوخته کمی غیرعادیه، اما هنوز با صورت قرمز اونو پوشیده بود.
با استفاده از انرژی ناچیز شیطانیش، با وجود اینکه نیمه پایینی پای سمت چپش رو از دست داده بود، به سختی میتونست بایسته و راه بره. بااینحال اون به اندازه کافی انرژی برای تسکین دردش نداشت و پوشیدن شلوار براش خیلی سخت بود.
عرق روشنی از پیشانی و دو طرف سرش میریخت و موهای سیاه دوطرف سرش رو مرطوب کرده بود. زمانیکه رشته منحصر بفرد طراحی شده جلوی پوست حیوانی رو گره زد، دستاش یکم میلرزیدند و گوشاش داغ شده بودند. کی میدونست که گرگ صورت قرمز به چه چیزی فکر میکنه؟!
شلواری که روان چیویو براش دوخته بود، کوتاه بود و مچ پای راستش رو نمیپوشوند. اون یکی لنگ شلوارش از زانو به پایین، خیلی خالی بود. به غیر از درد متناوب اونجا، چیز دیگهای وجود نداشت و بااینحال اون قسمت رو زیاد دردناک نمیدونست.
گوشههای شلوارش رو درحالیکه لبهاش خم شده بود، محکم بالا داد. چشمهای نابیناش لبالب از لبخند پر شده بود. اما اون وانمود کرد که شکایت میکنه: «خیلی کوتاه.»
اون زیاد انرژی شیطانی نداشت و زمانی که میتونست آزادانه حرکت کنه، محدود شده بود. بعد از پوشیدن لباسهاش، مقداری برف آورد و با استفاده از هوشیاری شیطانیش، انباری رو بررسی کرد. با فهمیدن اینکه هیزم زیادی در خونه باقی نمونده درحالیکه برای حرکت بعدی خودش برنامهریزی میکرد، مژههاش یکم پایین اومد.
قبل ازاینکه یوانجو غار رو ترک کنه به چ...
کتابهای تصادفی

