ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 95
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر نود و پنجم: روان چیویو متوجه شد درباره اقای گرگ خاکستری دچار سوءتفاهم شده.(2)
درحالیکه اون دو باهم صحبت میکردند به راه امنی که مویو گفته بود رسیدند.
«خواهر بزرگتر چیویو، از اینطرف.» مویو به درخت غولپیکری که نه متر ارتفاع داشت و در کنار صخرهای بود، اشاره کرد.
تاکهای کمی خشک شده و بسیار دراز که به زمین میرسیدند از درخت آویزان بودند و روی شاخه اونها هنوز برف بود.*1
مویو با چوب استخوانیش برف اون تاکهارو تکوند و سوراخی به طول و ارتفاع حدود یک متر ظاهر شد. سوراخ توسط چندتا سنگ کوچک مسدود شده بود.
روان چیویو متعجب شد. اون به سمت مویو رفت و سوراخ رو بررسی کرد. این حفره حدود دو متر از سطح زمین بالاتر بود و دهانه گذرگاهی بود که از صخره میگذشت. اتفاقا سوراخ، توسط درختان تاک روی درخت غولپیکر پنهان شده بود.
یک سوراخ دیگه هم در درخت بود. این سوراخ حدود یک و نیم ارتفاع و یک متر عرض داشت. در اطرافش آثار پنجه وجود داشت. به احتمال زیاد این سوراخ طبیعی نبود و قبلا یکی اونو کنده بود.
روان چیویو با دونستن اینکه اون حفره توسط مومائو پیدا شده، حدس زد که مومائو احتمالا از پنجههای خودش برای کندن اون سوراخ استفاده کرده.
«خواهر بزرگتر، من میرم بالا و اول اون سنگهای گذرگاه رو بیرون میآورم.» مویو یکی از تاکهارو گرفت و ازش بالا رفت و بعد به داخل سوراخ درخت رفت.
روان چیویو به بالا نگاه کرد و دید پسرک خم شده و سنگهارو از گذرگاه به سوراخ درخت حرکت میداد.
مویو سرش رو دراز کرد تا به روان نگاه کنه. اون گفت: «خواهر بزرگتر چیویو، بیا بریم. من در این راه راهنماییت میکنم.»
ر...
کتابهای تصادفی
