فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 86

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر هشتاد و ششم: به‌جای اجتناب از انرژی معنوی، اونو جست‌وجو کرد و اطراف اون پیچید.(1)

دمای اتاق خواب یکم گرم‌تر از بیرون بود. روان چیویو درحالی‌که داشت شام درست می‌کرد به صحبت کردن ادامه داد. اون کلی حرف زد و بخشی که شیاطین قبیله گرگ آتش اون رو انتخاب کردند رو کنار گذاشت. اون فقط چیزهای شاد رو به اشتراک گذاشت و در موردشون حرف زد.

«یو کوچولو، پسر کوچولویی هست که امروز به عنوان مهمونمون به غارمون اومده بود. اون به من گفت که در جنگل جینسینگ وحشی وجود داره.»

وقتی‌که اون به قسمت خانواده پدربزرگ مو رسید، به شوخی گفت: «من حدس می‌زنم که مومائو واقعا خوردن ماهی و علف گربه رو دوست داره.»*1

با اینکه روان کلی حرف زد، گرگ اصلا هیچ جوابی نداد. روان چیویو ناراحت شد. روان که هم زدن تخم‌مرغ رو تموم کرده بود، اون رو داخل دیگ سنگی ریخت. روان فقط زمانی‌که سرش رو چرخوند متوجه شد که گرگ بی‌هوش شده.

چشم‌های گرگ محکم بسته شده بودند و درحال حرکت بودند. بنظر می‌رسید اون داره چیزی می‌گه. لکه‌های سیاه دوباره درحال پخش شدن در بدنش بودند.

قلب روان فرو ریخت. به سمت تخت رفت و تصمیم گرفت که انرژی معنوی به گرگ خاکستری منتقل کنه.

زمانی‌که روان بهش نزدیک شد تونست صداشو بشنوه.

گرگ ازش پرسید: «سردته؟!» روان به احتمال زیاد سردش بود.

روان چیویو از تعجب برای مدت طولانی یخ زد، قبل ازاینکه حالش خوب بشه و متوجه بشه گرگ بهش چی گفته، چشم‌هاش داغ شدند.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی