ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 84
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر هشتاد و چهارم: گرگ مطیعانه روی تختخواب دراز کشیده بود، فقط بخاطر اینکه اون یک تخممرغ روی دمش گذاشته بود؟(1)
روان چیویو که از سرما میلرزید، بعد از حمام کردن در انبار، بیرون اومد. اون آخرین دست لباس پوست حیوانی تمیزش رو پوشیده بود. در حالحاضر، یوانجو تخممرغ رو از قبل با دقت گرم کرده بود.
روان چیویو نمیدونست که گرگ یک مبارزه خشونتآميز در بدنش رو تحمل کرده. در حالیکه لبهاشو تکون میداد صدا زد: «شوهر، بیداری؟!»
روان که داشت موهاشو خشک میکرد بلافاصله متوجه شد که گوشهای گرگ به شدت میلرزه. مطمئنا آقای گرگ خاکستری، بازیگر طفلی بیدار بود.
روان چیویو با حال خوبی وارد اتاق شد. اون با خودش فکر کرد گرگ خاکستری مثل قبل، تظاهر به بیهوشی میکنه و روان هم باهاش در اینکار همراه میشد و کنار میاومد.
وقتی که روان با تشت چوبی به اتاق برگشت، در کمال شگفتی، همینکه پوست حیوانی رو بالا داد، گرگ شیطانی ترسناک به سوال قبلیش جواب داد.
«من بیدارم.» یک صدای بم و خشن که با صدای یک زن کاملا متفاوت بود به گوش رسید. صداش در گوش روان میچرخید و اونو متعجب کرده بود.
روان چشماشو بیشتر باز کرد. دستش موقع بالا بردن پرده پوست حیوانی، خشک شد. اون یجورایی خجالت زده بود چون موهاش رو هنوز شونه نزده بود و قیافه...
کتابهای تصادفی
