فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 83

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر هشتاد و سوم: پس اون داشت امتحان می‌کرد دمش در گرم نگه داشتن چیزی خوبه یا نه؟!(3)

یوان‌جو در سکوت تحمل کرد. با لیسیدن دندون‌های نیشش که بطور غیرقابل کنترلی بیرون اومده بودند، اون دستاشو بالا برد تا صورت ترسناکش که احساس داغی می‌کرد رو بپوشونه. احساس اشتباه بودن در قلبش پیچید. احساس تلخی و بی‌حسی می‌کرد.

یوان‌جو دمش رو تکون داد و بلافاصله متوجه شد چیزی روی دمشه.

دم گرگی پشمالوش به آرومی حرکت کرد، دمش دور یک چیز صاف حلقه شده بود.

'یه تخم‌مرغ؟!'

یوان‌جو دوباره این حس رو بررسی کرد و مطمئن شد دمش دور یک تخم‌مرغ پیچیده شده.

'چرا اونجا یک تخم مرغ بود؟! روان چیویو اونجا گذاشته بودش؟!'

'چرا روان روی دمش تخم‌مرغ گذاشته بود؟! بخاطر اين بود که اون فهمیده بود دمش یکم خز از دست داده و به‌همین‌خاطر یک تخم‌مرغ روی اون مالیده بود تا رشد خزش رو تقویت کنه؟!'

همین‌که این فکر به ذهنش رسید، یوان خندید. این‌کار ازش بعید بود.

اون که کنجکاو بود، یکم انرژی شیطانی بیرون کشید و خیلی سریع متوجه شد این تخم موا است. انرژی معنوی فراوانی داشت و بسیار لذیذ بود.*1

"غذا؟!"

پس چرا روان اون رو روی دمش گذاشته بود؟!

آقای گرگ خاکستری نمی‌تونست دلیلش رو بفهمه، اما همچنان محتاط بود و جرات نمی‌کرد دمش رو تکون بده.

اون دمش رو دور تخم‌‌مرغ خمیده نگه داشت و گوش‌هاشو بالا برد تا حرکت‌های بیرون اتاق رو بشنوه.

صدای حمام کردن روان خیلی بلند یا خیلی آروم نبود.

یوان‌جو شنوایی فوق‌العاده قوی‌ای داشت. همین‌طور که به گوش دادن ادامه می‌داد، نوک گوش...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی