ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 83
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر هشتاد و سوم: پس اون داشت امتحان میکرد دمش در گرم نگه داشتن چیزی خوبه یا نه؟!(3)
یوانجو در سکوت تحمل کرد. با لیسیدن دندونهای نیشش که بطور غیرقابل کنترلی بیرون اومده بودند، اون دستاشو بالا برد تا صورت ترسناکش که احساس داغی میکرد رو بپوشونه. احساس اشتباه بودن در قلبش پیچید. احساس تلخی و بیحسی میکرد.
یوانجو دمش رو تکون داد و بلافاصله متوجه شد چیزی روی دمشه.
دم گرگی پشمالوش به آرومی حرکت کرد، دمش دور یک چیز صاف حلقه شده بود.
'یه تخممرغ؟!'
یوانجو دوباره این حس رو بررسی کرد و مطمئن شد دمش دور یک تخممرغ پیچیده شده.
'چرا اونجا یک تخم مرغ بود؟! روان چیویو اونجا گذاشته بودش؟!'
'چرا روان روی دمش تخممرغ گذاشته بود؟! بخاطر اين بود که اون فهمیده بود دمش یکم خز از دست داده و بههمینخاطر یک تخممرغ روی اون مالیده بود تا رشد خزش رو تقویت کنه؟!'
همینکه این فکر به ذهنش رسید، یوان خندید. اینکار ازش بعید بود.
اون که کنجکاو بود، یکم انرژی شیطانی بیرون کشید و خیلی سریع متوجه شد این تخم موا است. انرژی معنوی فراوانی داشت و بسیار لذیذ بود.*1
"غذا؟!"
پس چرا روان اون رو روی دمش گذاشته بود؟!
آقای گرگ خاکستری نمیتونست دلیلش رو بفهمه، اما همچنان محتاط بود و جرات نمیکرد دمش رو تکون بده.
اون دمش رو دور تخممرغ خمیده نگه داشت و گوشهاشو بالا برد تا حرکتهای بیرون اتاق رو بشنوه.
صدای حمام کردن روان خیلی بلند یا خیلی آروم نبود.
یوانجو شنوایی فوقالعاده قویای داشت. همینطور که به گوش دادن ادامه میداد، نوک گوش...
کتابهای تصادفی



