ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 78
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر هفتاد و هشتم: حتی اگه نورهم با موجودات کاملا تاریک برخورد کنه، خسته میشه.(3)
روان چیویو، یو کوچولو رو از روی زمین بلند کرد و غار رو ترک کرد.
صدای قدمهاش به تدریج دورتر میشد. یوانجو بعد ازاینکه مطمئن شد روان ازش دور شده، چشم هاشو باز کرد.
اون احساس کرد چیز به خصوصی تو دمش وجود داره.
هيچکس تابهحال جرأت نکرده بود که به دمش دست بزنه. وقتی تو فرم شیطانیش بود، دمش قوی ترین اسلحه براش محسوب میشد. همه حیواناتی که دمش رو دست زده بودند، مرده بودند.
اما اون...اون دمش رو لمس کرد.
قرمزی و گرما در صورت و گونهاش پخش شدن. یوان احساس کرد که توی دمش احساس خارش میکنه و اونقدر داغ بود که نمیدونست چطور با دمش باید روبهرو بشه؟!
گرگ احساس کرد بیش از اندازه واکنش نشون میده. شاید اصلا دمش زخمی شده بود و به همین دلیل وقتی روان آروم دمش رو نوازش کرد، اون احساس عجیبی بهش دست داد.
یوانجو یکجورایی نتونست تحمل بکنه. خم شد و آهسته دستش رو دراز کرد تا در تاریکی دمش رو لمس کنه.
انگشتهای کشیده و متمایزش نقطهای رو لمس کردند که قبلا روان چیویو اونو لمس کرده بود. با اینحال، اون نقطه به هیچوجه آسیب ندیده بود. غیر ازاینکه احساس کرده بود خزش یکم زبره، وقتی دمش رو لمس کرد چیز دیگهای احساس نکرد.
یوانجو که تمایلی به پذیرش این واقعیت نداشت، دوباره دمش رو نوازش کرد. حتی نوک دمش رو هم رها نکرد. هنوز چیزی احساس نمیکرد. انگار اون احساس صاعقه خوردن بهش زمانیکه روان چیویو دمش رو لمس کرده بود، تصور نادرستی بود.
اما نه، وقتی روان چیو...
کتابهای تصادفی
