ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 66
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 66- من و شوهرم چندین بار عملیات صمیمانه انجام دادیم. (3)
صورت زی یو بعد از شنیدن حرفهای روآن چیوچیو خیلی زشت شده بود. اون میخواست به جلو بره و این انسان رو تکه تکه کنه؛ اما روآن دقیقا نقطه ضعفش رو شناسایی کرده بود.
زی یو جرات نمیکرد بهش نزدیک بشه. با وجود فاصلهای که بینشون بود، اون میتونست بوی رئیس سابقش رو از بدن روآن چیوچیو استشمام کنه. ممکن بود در حال حاضر همون نفرین گرگ رو تحمل کنه.
علاوه بر این، بوی ضعیفی از اهریمن هم از بدنش میاومد.
با فکر به اینکه حتی یه برگ چمن، نزدیک غار یوان جو رییس سابق رشد نکرده بود؛ زی یو جرات قمار کردن نداشت.
اون کلی از وقتشو برای تبدیل شدن به قویترین جنگجو تو نسل جوان قبیله صرف کرده بود. اون گرگ خاکستری که بیش از ده سال ازش کوچیکتر بود الان معلول بود. هیچ دلیلی وجود نداشت که ریسک کنه و به زنی که هیچ قدردانی نسب به چیزهایی که بهش داده میشد نداره، حمله کنه. اما اون نمیتونست همهچیز رو همینطور رها کنه.
زی یو خشک خندید. رگهای آبی روی صورت و بازوش از عصبانیت بیرون زده بودند. همینطور که ترسناک به روآن چیوچیو نگاه میکرد، نگاه سریعی به نیزش که کنار کوله عجیب و غریبش قرار داشت، انداخت. پوست حیوانی بالا، نیمه باز بود و پنجه تیز یه اهریمن رو نمایان میکرد.
شوک زده، حالت چهره زی یو سریع تغییر کرد.
م...
کتابهای تصادفی

