ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 51
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 51-اون گرگ احمق, راه دوری رفته بود تا اون شیطان ر از روان چیوچیو دور کنه (1)
برف و باد، بینایی روان رو تار کرد. اون دستش که باهاش چاقوی استخوانی را گرفته بود بلند کرد و دانههای ریز برف رو از مژههاش پاک کرد. روان چیوچیو دو قدم به جلو برداشت و خم شد.
همانطور که میدان نور مشعل به تدریج آقای گرگ خاکستری رو احاطه کرد، اون تونست زیر نور سوسوزن مشعل، گرگ رو با وضوح بیشتری ببینه.
گرگ خاکستری کنار ریشه درخت کاج نشسته بود و به تنه آن تکیه داده بود. اون با برف پوشیده شده بود.
روان به گرگ نزدیکتر شد و گرمای مشعل، برف روی مژههای بلند گرگ رو آب کرد. یخ آب شده از گوشه چشمش چکه می کرد.
آب تمیز همونطور که پایین میاومد با چندین زخم صورت گرگ که توسط مایع اسیدی ایجاد شده بود، برخورد میکرد. همچنین، آب لکههای سیاه متراکم رو صورتش را که برف پنهان کرده بود آشکار کرد.
در نوک یکی از گوشهای پشمالو گرگ که آویزان شده بود، یه نقطه طاس زشتی وجود داشت. احتمالا ناشی از همون مایع اسیدی بود که صورتش رو زخمی کرده بود.
آیا اون گرگ احمق بود؟! چرا تو چنین بارش سنگین برفی شکل انسانی خودش رو حفظ کرده بود؟!
آقای گرگ خاکستری یه چیز تیز، پنجه مانند رو در دستش گرفته بود. دسته...
کتابهای تصادفی

