جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 866
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 866: مه تاریک
گو لیم به جسد بیجان ژنرال کیگدراگ روی زمین، درحالیکه سرش به داخل فرورفته بود و خون سرخ در اطرافش آزادانه جاری میشد، بهتزده خیره شده بود.
ژنرال شیاطین کیگدراگ، که بدون احتساب ارباب شیاطین، سومین تکاملدهنده ی قدرتمند روح بود... کشته شده بود؟ گو لیم با وجود اینکه شاهد نبرد بود و بدن ضعیف شده را پس از دست دادن بیشترِ ثبتش میدید، نمیتوانست این را باور کند.
با اینحال، چند ثانیه بعد، واقعیت به آرامی توسط ذهنش پذیرفته شد.
چنگ گو لیم روی دو شمشیر لیزریاش سفت شد و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد. چشمانش که به شدت به جسد ژنرال اهریمن خیره بودند، به رنگ خون درآمدند و حتی به خود زحمت نداد که شادی و شعفش را مهار کند.
«به این میگن کشتن، لعنت به مادرش!!!»
گو لیم از شیاطین متنفر بود زیرا میدانست که آنها چقدر بیرحم و تشنه به خون هستند. آنها گاهی اوقات به خاطر لذت ساده و سطحی از رنج دیگران، قتلها میکردند و به زنان از همه نژادها تجاوز میکردند که مورد علاقهشان زن انسان بود. با اینحال، گولیم عمدتاً از ارباب شیطان و ده ژنرال دیو که دلیل واقعی این گونه رفتار نژاد شیاطین بودند، متنفر بود.
اعمال ظالمانه کیگدراگ به طور گسترده در سراسر دنیای شب شناخته شده بود، تعداد خانوادههایی که زیرِ دست ژنرال شیطان سر گاوی نابود شده بودند، بسیار زیاد بود و تا حدی که قابل شمارش نبود و تعداد زنانی که پس از بیعفتی خودکشی کرده بودند، حتی بیشتر بود.
متأسفانه، کیگدراگ بسیار قدرتمند بود و حتی پادشاهان پادشاهیها ترجیح میدادند تا زمانی که امنیت کل پادشاهی آسیبی نبیند، از درگیری با او اجتناب کنند. بنابراین، او هر چه میخواست انجام میداد...
تا امروز!
آن کیگدراگ حرامزادهی لعنتی بالاخره به چیزی که لیاقتش را داشت رسیده بود! بالاخره کسی آمد که با جربزه و قدرتش به غرور او پایان دهد و به ظلمش با ظلم حتی بیشتری، پایان دهد!
بنگ!
گو لیم با شنیدن صدای بنگ در نزدیکی خود برگشت و با نگرانی فریاد زد: «لعنت!!!»
او از مرگ ژنرال شیطان کیگدراگ و این واقعیت که او میتوانست به زندگی ادامه دهد، آنقدر خوشحال و هیجانزده بود که در نهایت از ژنرال شیطان اورزون غافل شده بود!
گو لیم درد بدن و زخمهایش را نادیده گرفت، سرعتش را تا نهایت توان بالا برد تا به او برسد، اما چشمانش پر از خشم و ناامیدی بود و تنها چیزی که میتوانست ببیند، این بود که اورزون بیشتر و بیشتر دور میشد تا جایی که او به زودی کاملاً از محدوده دید خارج میشد!
درست در آن لحظه، گولیم یک نوسان بزرگ جادویی را از آسمان احساس کرد. نوسانات جادویی به قدری زیاد بود که گامهای او ناخودآگاه متوقف شد و رنگش پرید، زیرا متوجه شد که حملهای که داشت انجام میشد، آنقدری نیرو دارد که در صورت برخورد به او، او را هزار بار بکشد!
ناگهان سرش را بالا گرفت و در آنجا او را دید؛ همدم انسانیاش که در مناسبترین لحظه ظاهر شده بود، اکنون در آسمان بود و نیروی گرانش دنیا، او را به سختی و تنها اندکی پایین میکشید و نیز نیزه ای را در دست داشت که توسط شعله های آبی احاطه شده بود.
بای زهمین چشمانش را ریز کرد و در حالی که به پشت سر ژنرال اورزن نگاه میکرد، برای چند ثانیه سکوت کرد. پس از محاسبه دقیق مسیر پرتاب و انجام محاسبات برای استنباط موقعیت بعدی دشمن بر اساس سرعت فعلی و بر اساس نیروی پرتاب و همچنین نیروی گرانشی سیاهچال که با همانندش در دنیای شب یکی بود، در نهایت بازوی راست خود را به شدت به جلو تاب داد و نیزه را با تمام قدرت پرتاب کرد.
بازی "قضاوت خون سرخ" مدت زمان بازاستفادهی هفت روزه داشت و اخیراً از حالتِ زمان بازاستفاده خارج شده بود، اما او داشت به این زودی دوباره از آن استفاده میکرد!
در فاصله بیش از دو کیلومتری، ژنرال شیاطین اورزون که برای جان خود میدوید، هنوز نسبت به مرگ سومین ژنرال شیطانی قدرتمند کل نژاد خود احساس ناباوری میکرد. اوروزن ناگهان احساس کرد که خنکایی از پشتش جاری شده است.
اورزون ناگهان چرخید و دهانش را باز کرد و با نگرانی فریاد زد تا یکی از قدرتمندترین مهارتهایش فعال شود.
«نفس سیاه!»
شعلههای سیاه تیره از دهان مارمانند ژنرال شیاطین اورزون...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


