فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 866

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 866: مه تاریک

گو لیم به جسد بی­جان ژنرال کیگدراگ روی زمین، درحالی­که سرش به داخل فرورفته بود و خون سرخ در اطرافش آزادانه جاری میشد، بهت­زده خیره شده بود.
ژنرال شیاطین کیگدراگ، که بدون احتساب ارباب شیاطین، سومین تکامل‌دهنده ی قدرتمند روح بود... کشته شده بود؟ گو لیم با وجود اینکه شاهد نبرد بود و بدن ضعیف شده را پس از دست دادن بیشترِ ثبتش می­دید، نمی­توانست این را باور کند.
با این­حال، چند ثانیه بعد، واقعیت به آرامی توسط ذهنش پذیرفته شد.
چنگ گو لیم روی دو شمشیر لیزری­اش سفت شد و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد. چشمانش که به شدت به جسد ژنرال اهریمن خیره بودند، به رنگ خون درآمدند و حتی به خود زحمت نداد که شادی و شعفش را مهار کند.
«به این میگن کشتن، لعنت به مادرش!!!»
گو لیم از شیاطین متنفر بود زیرا می­دانست که آنها چقدر بی­رحم و تشنه به خون هستند. آنها گاهی اوقات به خاطر لذت ساده و سطحی از رنج دیگران، قتل­ها می­کردند و به زنان از همه نژادها تجاوز می­کردند که مورد علاقه­شان زن انسان بود. با این­حال، گولیم عمدتاً از ارباب شیطان و ده ژنرال دیو که دلیل واقعی این گونه رفتار نژاد شیاطین بودند، متنفر بود.
اعمال ظالمانه کیگدراگ به طور گسترده در سراسر دنیای شب شناخته شده بود، تعداد خانواده­هایی که زیرِ دست ژنرال شیطان سر گاوی نابود شده بودند، بسیار زیاد بود و تا حدی که قابل شمارش نبود و تعداد زنانی که پس از بی­عفتی خودکشی کرده بودند، حتی بیشتر بود.
متأسفانه، کیگدراگ بسیار قدرتمند بود و حتی پادشاهان پادشاهی­ها ترجیح می­دادند تا زمانی که امنیت کل پادشاهی آسیبی نبیند، از درگیری با او اجتناب کنند. بنابراین، او هر چه می­خواست انجام می­داد... 
تا امروز!
آن کیگدراگ حرامزاده­ی لعنتی بالاخره به چیزی که لیاقتش را داشت رسیده بود! بالاخره کسی آمد که با جربزه و قدرتش به غرور او پایان دهد و به ظلمش با ظلم حتی بیشتری، پایان دهد!
بنگ!
گو لیم با شنیدن صدای بنگ در نزدیکی خود برگشت و با نگرانی فریاد زد: «لعنت!!!»
او از مرگ ژنرال شیطان کیگدراگ و این واقعیت که او می­توانست به زندگی ادامه دهد، آنقدر خوشحال و هیجان­زده بود که در نهایت از ژنرال شیطان اورزون غافل شده بود!
گو لیم درد بدن و زخم­هایش را نادیده گرفت، سرعتش را تا نهایت توان بالا برد تا به او برسد، اما چشمانش پر از خشم و ناامیدی بود و تنها چیزی که می­توانست ببیند، این بود که اورزون بیشتر و بیشتر دور می­شد تا جایی که او به زودی کاملاً از محدوده دید خارج میشد!
درست در آن لحظه، گولیم یک نوسان بزرگ جادویی را از آسمان احساس کرد. نوسانات جادویی به قدری زیاد بود که گام­های او ناخودآگاه متوقف شد و رنگش پرید، زیرا متوجه شد که حمله­ای که داشت انجام میشد، آنقدری نیرو دارد که در صورت برخورد به او، او را هزار بار بکشد!
ناگهان سرش را بالا گرفت و در آنجا او را دید؛ هم­دم انسانی­اش که در مناسب­ترین لحظه ظاهر شده بود، اکنون در آسمان بود و نیروی گرانش دنیا، او را به سختی و تنها اندکی پایین میکشید و نیز نیزه ای را در دست داشت که توسط شعله های آبی احاطه شده بود.
بای زه‌مین چشمانش را ریز کرد و در حالی که به پشت سر ژنرال اورزن نگاه می­کرد، برای چند ثانیه سکوت کرد. پس از محاسبه دقیق مسیر پرتاب و انجام محاسبات برای استنباط موقعیت بعدی دشمن بر اساس سرعت فعلی و بر اساس نیروی پرتاب و همچنین نیروی گرانشی سیاه­چال که با همانندش در دنیای شب یکی بود، در نهایت بازوی راست خود را به شدت به جلو تاب داد و نیزه را با تمام قدرت پرتاب کرد.
بازی "قضاوت خون سرخ" مدت زمان بازاستفاده­ی هفت روزه داشت و اخیراً از حالتِ زمان بازاستفاده خارج شده بود، اما او داشت به این زودی دوباره از آن استفاده می­کرد!
در فاصله بیش از دو کیلومتری، ژنرال شیاطین اورزون که برای جان خود می­دوید، هنوز نسبت به مرگ سومین ژنرال شیطانی قدرتمند کل نژاد خود احساس ناباوری می­کرد. اوروزن ناگهان احساس کرد که خنکایی از پشتش جاری شده است.
اورزون ناگهان چرخید و دهانش را باز کرد و با نگرانی فریاد زد تا یکی از قدرتمندترین مهارت­هایش فعال شود.
«نفس سیاه!»
شعله­های سیاه تیره از دهان مارمانند ژنرال شیاطین اورزون...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی