جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 857
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۵۷: سنگرهای قدرت نسل شیاطین
-یه وایورن؟ یعنی خودش اومده، دیمن لُرده؟
توجه بای زهمین فوراً جلب سوارکار شد و با چشمانی نیمهبسته تلاش کرد تا از میان بادهای سهمگین و فاصلهی دور، چهرهاش را شناسایی کند.
وایورنی غولپیکر با فلسهای سیاه و بالهایی که هر کدام بیش از ۱۰۰ متر گستردگی داشتند، بهآرامی نزدیک میشد. هیبت تاریک و ترسناکش، با هر بالزدنی هوای اطراف را سنگینتر میکرد. سوارکار جوانش، چهرهای زیبا و خیره کننده داشت؛ زرهای به رنگ بنفش بر تن کرده و شاخهای قوچمانندی سرش را زینت میدادند. آن مرد، که با ابهتی تاریک بر سر وایورن ایستاده بود، با چشمانِ سرخی به رنگِ خون، اطراف را از نظر میگذراند و سپس نگاهش روی پورتال ثابت ماند و به آن خیره شد.
ظاهر جذاب و بیعیب و نقصش تنها ویژگی برجستهاش نبود؛ چیزی بیش از این در وجودش نهفته بود؛ هالهای از قدرت پیرامونش جریان داشت، که بهطرز حیرتآوری هولناک و نفسگیر بود. حتی بای زهمین هم در خفا شگفتزده شده بود؛ گویی خلوص قدرت روح او با شوانگوان بینگ شو برابری میکرد.
بای زهمین سرانجام دلیل نگرانی لیلیث را درک کرد.
سطح و خلوص قدرت روح دیمن لُرد آنقدر بالا بود که بای زهمین نمیتوانست تشخیص دهد آیا از سطح ۱۵۰ فراتر رفته است یا نه. این اولین باری بود که کسی را با استعدادی برابر با شوانگوان بینگ شو میدید و همین امر، میلِ شدیدی به کشتن و خونریختن را در او بیدار کرده بود.
سرنوشتِ بای زهمین و دیمن لُرد دشمنی بود؛ هیچ راهی نبود که بتواند شیاطین را برای ویرانی پادشاهی سیریان ببخشد. با عزمی راسخ، بای زهمین مصمم بود تا به زندگی این تکامل دهندهی هولناکِ روح پایان دهد، تهدیدی که میتوانست در آینده به مشکلی جدی بدل شود.
«هم؟»
اما ناگهان هالهای عجیب را در میان جمعیت حس کرد؛ هالهای که ارزش دزدیده شدنِ توجهش از پورتال را داشت. او چند لحظهای را به اطراف نگریست و صاحب هاله را جستوجو کرد و سپس سری تکان داد.
حدود یک دقیقه بعد، وایورنِ غولپیکر بالهایش را به هم زد و آرام به سمت زمین پایین آمد. همه یک قدم به عقب رفتند تا برای فرودش فضایی ایجاد کنند. پشت سرِ وایورن، ده خفاش بزرگ و هولناک همراه با سوارکارانشان او را دنبال میکردند.
فضا پرتنش شد؛ در حالی که دیگر نژادها در انتظار نمایشی سرگرم کننده، تنها نقش نظارهگر را انتخاب کرده بودند، انسانها با خشم به یازده شیطان روبهویشان خیره شدند.
دیمن لُرد حتی نگاهی به انسانها و دیگران نینداخت؛ شاید از سر تحقیر، یا شاید به این دلیل که مسائل مهمتری داشت تا به آنها توجه کند. پس از آنکه وایورن بر زمین فرود آمد، او بی هیچ عجلهای بر مرکبش نشست، به پورتال خیره شد و با صبری سرد منتظر ماند.
به زودی مشخص شد که ده شیطان زیردستش قرار نیست در آرامش و صبوری او را دنبال کنند.
شیطانی با پوستی سرخ، قدی شش فوتی و دمی دراز شبیه به مارمولک، با چشمانِ سرخ درخشانش به انسانهای اطراف خیره شد. نورِ عجیبی در نگاهش میدرخشید و با صدایِ خشنی گفت: «نگا نگا، چهقدر آدم... یکی هم از یکی دیگه چندشتر، ولی بوشون رو دوست دارم.»
شیطان دیگری، با پوستی به رنگِ آبیِ تیره لبهایش را لیسید، عصای جادوییاش را در دست چرخاند و با نگاهی پر از هوس ب...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

