فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 856

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 فصل 856: وایورن1 شعله های بنفش و ارباب شیاطین
پادشاه گیلز، در­حالی­که به افق دوردست نگاه می‌کرد، با صدایی عمیق یادآوری کرد: «به یاد داشته باشین که در چنین شرایطی ما نمی‌تونیم به هیچ‌کس اعتماد کنیم، حتی به انسان‌های دیگه­ای که باهاشون قراره برخورد داشته باشیم!»
از شمال، از شرق، از غرب، از شمال شرق، از شمال غرب، جنوب شرق، جنوب غرب... مهم نیست که گروه یازده نفره به کدام سمت نگاه می‌کردند، زمانی که خفاش‌های سواری روزمره، پس از بیش از چهل ساعت پرواز مداوم، تا رسیدن به مرکز دنیای شب، چند دقیقه فاصله داشتند، یک­سری شبح کوچک در دوردست شروع به ظاهر شدن کردند و با گذشت هر ثانیه بزرگتر شدند، زیرا فاصله به سرعت کمتر می­شد.
الیس با صدای جدی پرسید: «پدر، فکر می­کنم پادشاه­های پادشاهی­های دیگه قراره تبدیل به دشمنانمون بشن؟»
موهای طلایی رنگ او پشت­سرش رها بود و در دست چپش سپر شناخته شده­اش را گرفته بود. شمشیر جادویی او در سمت چپ کمر باریکش غلاف بود و بدن دوست داشتنی­اش با زره بنفش پررنگی که دقیقاً با چشمانش مطابقت داشت، محافظت می­شد. الیس نه­تنها یک زیبایی فوق­العاده­ای بود، بلکه در دل یک جنگجوی قدرتمند نیز بود، چیزی که در هر عمل و بیانش نشان می­داد.
شاه فیلیپ در مورد سؤال دختر اولش تردید کرد: «... گفتنش سخته...»
سرافینا با اخم اشاره کرد: «در دو هفته گذشته ما اونقدر سخاوتمند بودیم که همه شاهزاده­ها و شاهدخت­ها رو آزاد کنیم، به جز سه خائن تأیید شده که با شیاطین متحد شدند؛ ادموند، اِمِرالد2 و ماکسیموس.» او خرناس کشید و با صدای واضحی گفت: «علاوه بر این، با توجه به اینکه بای زه‌مین نامه‌های دعوت فرستاد تا در مورد آینده­ی جهان گپ بزنیم، فکر نمی‌کنم پادشاهی‌های دیگه بعد از اینکه ببینن گیلز ما می­تونه چه­کارهایی بکنه، برامون دردسر درست کنن.»
بای زه‌مین مداخله کرد: «متأسفانه به این راحتی­ها نیست.» 
بای زه­مین چشمانش را ریز کرد و به زمین زیرشان نگاه کرد و به سرعت متوجه شد که افراد زیادی از طریق راه زمینی به مرکز جهان نزدیک می­شوند.
بای زه‌مین با صدای جدی گفت: «یه گنیجینه با درجه­ی بالا ممکنه اون تو، توی اون گرداب سیاه باشه، هر کسی که به دستش بیاره، فوراً خیلی­خیلی قدرتمندتر میشه، پادشاه یک پادشاهی که دیگه هیچی! طمع قادره هر کسی رو کور کنه، پس بهتره فقط به خودمون تکیه کنیم. متحدان ما کسانی هستن که در کنار ما می­ایستن، اما بیشتر از همه، خودمون.»
ده عضو دیگر گروه پس از شنیدن استدلال بای زه­مین چیزی نگفتند و در عوض بر روی مهارت­های خود تمرکز کردند تا بررسی کنند که آیا چیزی وجود دارد که خوب باشد در آخرین لحظه بهبود یابد یا خیر.
اندکی بعد، خفاش­های سواری روزمره، آهسته شروع به پایین آمدن در پانصد متری گرداب سیاه کردند.
در میان مرکب­های پرنده‌ای که شروع به فرود آمدن در اطراف گرداب سیاه کردند، مارهای بال­دار، اسب‌هایی با بال‌ شبیه به تک شاخ اما بدون شاخ، انواع پرندگان و بسیاری دیگر بودند. بای زه‌مین حتی یک موش سیاه غول­پیکر با بال­های سفیدی بر پشتش، دید.
علاوه بر جانوران پرنده، گاوهای نر جهش­یافته­ی غول­پیکر، کرگدن­های شاخ الماسی، مارمولک­های فلس آبی، مارهای آتشین، فیل­های زره­پوش با زره نقره­ای و تمام انواع موجودات جهش­یافته از نوع زمینی، زمین زیر پایشان را، درحالی­که به سمت مرکز دنیا می­دویدند، به غرش درآوردند. 
همگی فاصله­ی مشخصی را از یکدیگر حف...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی