فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 216

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۱۶:

« از این طرف، خانم.» اون مرد نواه رو به انتهای راهرو هدایت کرد. همین طور که قدم میزدن، خودش رو به نام پِکِر، وزیر سابق جادوی لاورنت، معرفی کرد. اون تقریباً بیست سال بود که توی آزمایشگاه پژوهش زیر نظر آدریان کار میکرد. به غیر از اون، هیچ محقق دیگه‌ای اونجا نبود. طبق حرفایی که پکر میزد، آدریان یه هفته‌ی پیش همه‌ی محقق‌های اینجا رو اخراج کرد، و حالا فقط حداقل تعداد کارگر رو اینجا نگه میداره.

نواه زیرلبی گفت:« یه هفته پیش؟ اون همون موقعی بود که نمونه جادوی موئل رو بدست آورد. اگه اینجا اومده باشه و ازش یه رپلیکا درست کرده باشه، زمان‌بندیش دقیقاً درست میشه.» پکر هم که واضح بود صداش رو شنیده ایستاد که بهش رو کنه.

اون در حالی که مستقیم توی چشمای نواه خیره شده بود، گفت:« خانم، چیزی شده؟»

« اوه، نه. هیچ مشکلی وجود نداره.» نواه بهترین لبخندش رو به صورتش گرفت و به پکر اشاره کرد که به راه رفتنش ادامه بده. « خب، فکر کنم... میدونی، آدریان هیچوقت بهم نگفته بود موضوع از چه قراره. اون فقط بهم گفت بیام اینجا، و بهم هم نگفت چرا.» نواه تموم تلاشش رو کرد که مثل یه دختر گمشده و ناامید حرف بزنه که اصلاً نمیدونست چه خبره.

« اوه»

پکر با حالت طعنه گفت:« اون درمورد پروسه‌ی صنعتی المثنی چیزی بهتون نگفته بود؟» شنیدن این جمله برای گوش نواه خوشایند بود. نواه دقیقاً توی مکان درستی بود. حالا باید فقط آزمایشگاه رو پیدا میکرد.

***

وقتی کایل به روستای متروکه رسید، بارون تقریباً قطع شده بود. اون به منطقه‌ی ره...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی