فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 213

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۱۳:

آدریان در حالی که نیشش تا بناگوش باز شد، لبخند زد. با این که داشت لبخند میزد ولی اون حس لبخند توی چشماش که به سردی سنگ و بی‌حس بود، وجود نداشت. « همین جور بهم نخند!» نواه پاهاش رو روی زمین کوبید، و درست بعد از این که این کار رو کرد، از کارش پشیمون شد؛ چون مثل یه بچه‌ای به نظر میومد که داره لجبازی میکنه. « تو واقعی هستی یا یه کپی؟»

آدریان در حالی که شونه هاش رو بالا انداخت و موهاش رو عقب کشید که پشت گوشش رو که کاملاً پاک بود به نواه نشون بده، ادعا کرد:« من فقط خودمم.» هیچ نشونه‌ای از حرف‌ 'ر' انگلیسی کوچیک یا بزرگ پشت گوشش وجود نداشت.

همین طور که نواه اخم کرد، پیشونیش چروک افتاد. نواه در حالی که داشت ناامیدانه تلاش می‌کرد کاری کنه که آدریان بهش یه جواب سرراست بده، گفت:« این حرفت جواب هیچ کدوم از سوالامو نمیده. ممکنه یه رپلیکا باشی که روش خالکوبی نشده!»

« خب... اگه حرفمو باور نمیکنی، میتونم ثابتش کنم. به هر حال، میدونی که چطور یه آدم تقلبی و واقعی رو از هم تشخیص بدی. اون واقعه‌ای که توی آنجلیک اتفاق افتاد، کایل لئونارد چیزی درموردش بهت نگفت؟ همه‌ی اون اتفاقا توی ویدیو ضبط شدن.»

نواه نمیتونست تشخیص بده که اون داره بلوف میزنه یا نه. یه راه بود که بتونه این موضوع رو تشخیص بده، ولی این کار، کار خطرناکیه.

آدریان در حالی که دستش رو برای نواه دراز کرد، گفت:« اشکالی نداره، نواه.» جوری که انگار میخواست با صداش اعصاب نواه رو آروم کنه، صداش حالت تسک...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی