من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 212
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۲۱۲:
آدریان از دو هفتهای که آخرین بار همدیگه رو دیده بودن فرق چندانی نکرده بود.
« الی، چقدر دوست داشتنیه که دوباره میبینمت.» آدریان به نواه لبخند زد. لهجهش هنوز آروم و دوستانه بود، ولی حالت صورتش دوگانه بود. یا این که اون فقط تصور نواه بود؟
همین طور که نواه بهش خیره شده بود، با بیتفاوتی گفت:« منو الیونورا صدا نکن. مدت خیلی زیادی میدونستی که من الیونورا نیستم.» شکش وقتی شروع شد که وقتی مانع دور کل هتل رو دید، با خودش این طور فرض کرد که اینجا محدودهی رفت و اومد آدریان امکان داره باشه و با این فرض بیشتر بهش مشکوک شد.
طلسم استادانهای که توی طیف وسیع انجام شده تنها با یه جادوگر معمولی درست نمیشه. اون جور جادویی از نوع جادوی خالصه. توی لاورنت فقط یه مرد وجود داشت که 'استاد جادوی خالص' بود. اگه اتفاقی فراتر از حس عادی اشتباه بشه، شک به آدریان کار درستیه. ولی بازم حتی برای یه لحظه هم حس نمیکرد که آدریان اینجا ممکنه باشه.
نواه در حالی که دستهاش رو روی سینهش جمع کرد، پرسید:« چطور اومدی اینجا؟ و از کجا میدونستی من اینجام؟»
« همین چند دقیقه پیش اطلاعاتی درمورد آخرین موقعیتت به دستم رسید، و به طور اتفاقی هم این دوروبرا بودم. نیازی نبود بیرون بری؛ انقدر به فکر بودی که این همه راه رو تا اینجا بیای. تنها کاری که م...
کتابهای تصادفی

