من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 206
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۲۰۶:
نواه میتونست تشخیص بده که قاتلهایی که اون طرف وایساده بودن، داشتن بهش نیشخند میزدن. ولی نواه اصلاً قصد نداشت همراهشون جایی بره. اگه فرار میکرد، یا موئل رو مجبور میکرد اونو به جای دیگهای تلپورت کنه، اونا فقط به منطقهی جدیدی که رفته بود دنبالش میکردن.
و بعدش، یه ایدهای به ذهنش اومد، ایدهای که تقریباً مجبورش کرد بلند آه بکشه. اون دستش رو روی دهنش گذاشت و به طرف موئل که به خلأ خیره شده بود، رو کرد. چشماش میدرخشید که نشون میداد داره با پرری که کایل رو پیدا کرده حرف میزنه.
نواه در حالی که نمیخواست قاتلا رو از نقشهی خودش با خبر کنه، خطاب بهش زمزمه کرد:« موئل، چشم رو بگیر و پیش کایل برو. پرری الان باهات ارتباط برقرار کرده، مگه نه؟»
مو در حالی که به لبهی شلوارش چسبیده بود، اعتراض کرد:« آره داره باهام حرف میزنه، ولی من تو رو ول نمیکنم، نواه!» همین طور که نواه به آرومی بهش هیس گفت، از چشماش اشک ریخت.
« من چیزیم نمیشه. واسهی این میگم این کارو بکنی که اونا رو پیش کایل بفرستی. فقط واقعاً باید پیش کایل برن. اون میدونه باید چیکار کنه!» نواه که آماده بود اتصال رو به هم بزنه، به موئل لبخند زد و چشم رو برداشت.
« هی، فکر کردی داری چیکار میکنی؟» رهبر قاتلا سر نواه داد زد و گفت:« سعی نکن فرار کنی. ما پیدات میکنیم، مهم نیست کجا فرار کنی، ما پیدات میکنیم!»
« من گفتم خودمو تسلیم میکنم. ولی هیچوقت نگفتم این کار رو بیسر و ...
کتابهای تصادفی

