فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 205

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۰۵:

اگه پشت اون دریاچه یه کارخونه وجود داشته باشه، با عقل جور در میاد که آب دریاچه هم مملوء از جادو شده باشه و اطرافشون هم جایی بود که تحقیقات سایه‌سازی آدریان رخ داده بود.

نواه نمیدونست باید چیکار کنه. جلوی روش یه محدوده‌ی صنعتی بالقوه‌ای وجود داشت که انبوه جادو توی اون محدوده تولید میشد. و پشت سرش شهری وجود داشت که به نظر میومد رها شده. حداقل از دریاچه فاصله‌شو گرفته بود. اونم تا اندازه‌ای میتونست اون بوی تعفن رو تحمل کنه.

اونجا هیچ ردی از پِرری، پری‌ای که برای پیدا کردن کایل فرستاده بودش وجود نداشت. وقتی کایل رو پیدا کنه، میتونه موقعیت برگشت به موئل رو تقویت کنه که موئل بدون مشکلی بتونه نواه رو پیش کایل جابه‌جا کنه.

نواه که نمیدونست چند دقیقه قراره منتظر بمونه، روی یه صخره نشست و توی کیفش رو زیر و رو کرد تا این که دوربین خودش رو پیدا کرد.

از پشت لنز دوربین، نمیتونست هیچ کدوم از کارخونه‌ها رو ببینه. به نظر میومد اون دریاچه تا کیلومترها پهن باشه و تا اونجایی که چشم کار میکرد انتهاش نامشخص بود.

« یه دریاچه‌ی وسیع با این مقدار آلودگی فراوان، و هیچ کارخونه‌ای هم توی دید نیست.» نواه بلندتر با خودش حرف زد. « نکنه کار یه لوله‌ی زیرزمینیه که از اون دوردورها مواد زاید رو به این طرف منتقل می‌کنه؟»

وقتی که موئل دستش رو کشید که توجه نواه رو به خودش بگیره، افکار نواه قطع شد.

« نواه، اونا اینجان! اونا پیدامون کردن!» موئل داشت به سختی نفس میکشید، و به اون مسیر شهر نگاه میکرد. نواه در حالی که محتویات داخل کیفش رو روی زمین میریخت، سر پا شد.<...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی