فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 177

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۷۷:

با این که صدای نواه نسبت به صدای الیونورا متفاوت بود؛ صداش کمی نازک‌تر بود. از سر تا نوک انگشتای پاهاش، هیچ جایی نبود که شبیه الیونورا باشه.

« لطفاً منو با یه پتو بپوشون...»

ولی، پچ‌پچ‌های مست گونه‌ش و حالت صورت ضعیفش، که به طور خاص واگیردار بود، دقیقاً خصوصیات کسی بود که تقریباً دو ماه رو باهاش گذرونده بود. خنده‌ی پوچی بالاخره از لب کایل خارج شد. دوباره لباسش رو که ولش کرده بود برداشت، و به آرومی به روی شونه‌ی نواه ضربه زد. « بیا... یکم بیا پایین‌تر. میخوام روت لباسمو بذارم.»

« چرا هی میخوای...»

« عجله کن. گفتی سردته.»

صورت نواه که مشخص بود ناراحت شده، به هم پیچیده شد. 'وقتی خودت میتونی شونه‌م رو بیاری پایین، چرا ازم میخوای از جام تکون بخورم؟' با این که پوسته‌ی ظاهری این زن برای کایل غریب شده، ولی اون میتونست خیلی راحت افکار نواه رو بخونه.

نواه که به زور یکی از چشماش رو باز کرد، زیر لبی کلمات بی‌صدایی رو ادا کرد. با وجود اعتراض‌هایی که از درون میکرد، نواه بدنش رو بلند کرد و سرش رو روی سینه‌ی کایل تکیه داد، ولی کایل به زور میتونست وزنش رو حس کنه. کایل مونده بود چی بگه. اون یه بار سرش رو تکون داد و تونست هیکل کوچولوش رو با اون لباس بپوشونه. بعد از این که آخرین دکمه‌ی لباس رو با احتیاط کامل بست، کایل به زنی که به خواب عمیق فرو رفته بود، خیره شد و فکر ناراحت کننده‌ای به طور اتفاقی به ذهنش خطور کرد.

باید یه کلفت‌ترش رو با خودم می‌آوردم...

« هی آقا، داری چیکار میکنی؟» صدای خوشحال موئل بلافاصله افکارش رو متوقف کرد. کایل که غافلگیر شده بود و جوری ترس روی صورتش نمایان شده ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی