من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 178
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۷۸:
« دیرم شده!»
نواه که آشفته بود، یه بار دیگه ساعت روی موبایلش رو نگاه کرد. زمانی که روی صفحهی موبایلش نشون داده میشد، مثل یه روز بدون ابر واضح و روشن بود.
۸:۵۴ صبح
« خواهش میکنم، خواهش میکنم، خواهش میکنم...»
همین دو روز پیش بود که کل تیمش به خاطر تأخیر متعدد همکارش، توسط مدیر توبیخ شده بود. از اون موقع تا حالا، کارکنان مخصوصاً کارکنانی که جدید استخدام شده بودن، حتی اگه یه ثانیه از ساعت ۹صبح دیر میکردن، بدون هیچ استثنایی باید اسمشون رو روی وایتبورد دفتر مینوشتن. این کار نمونهی سرمشق گرفتن نظم برای مستخدمین جدید بود.
نواه در حالی که پاهاش رو با بیصبری روی زمین میزد، پشت سر هم به آسانسور و ساعت نگاه میکرد. بالاخره، چرخید و با عجله به طرف خروجی دوید. اون یه سال بود که برای این شرکت کار میکرد، و روزی نبود که بیست دقیقه زودتر به محل کارش نمیرسید، ولی امروز، خواب مونده بود.
همش به خاطر توئه... جیونگ یو-یانگ. اگه به خاطر اون کتابی که به نواه قرض داده بود و مجبورش نمیکرد استراحت کنه و آشوب ذهنش رو برطرف نکنه نبود، نواه سروقت از خواب بیدار میشد.
نواه در حالی که از درون دوست بیگناهش رو مقصر میدونست، از پلهها با عجله شروع به بالا رفتن کرد. اداره به اندازهی هفت طبقهی بزرگ ارتفاع داشت.
« وای... آخ...» شاید چون گشنهش بود، یهو حس سرگیجه بهش دست داد. نواه دستگیره رو گرفت و به گوشه پیچید. در حالی که حالت تهوع مسخرهای رو فرو میداد، دوباره به ساعت موبایلش نگاه کرد.
۸:۵۷ صبح
« اوه نواه، باید پنج دقیقه زودتر پا میشدی...» با نفسهای شدید، بقیهی پلهها رو ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
