من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 171
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۷۱:
بدون مشغلهی بیشتر، در حالی که ردهای کشمکش ذهنی توی صورت کایل پیدا شد، نواه از این فرصت استفاده کرد و گفت:« خب، فقط دو روزم رو صرفش میکنم. باشه؟» نواه برای این که مبادا کایل دوباره اعتراض کنه، بچه رو با تموم قدرتش از صخره اون طرف انداخت. موئل، که با استفاده از دستای نواه به عنوان تخته شیرجه توی هوا جست و خیز میکرد، بلافاصله بدنش رو به شکل اصلیش برگردوند. اژدهای سیاه غولآسایی همین طور که صخره رو دور میزد، بالهاش رو بالا و پایین میکرد و وزش محکم باد موهاشون رو به هم میریخت.
کایل اخم کرد و گفت:« اگه قراره این جوری رفتار کنی، اصلاً واسهی چی از همون اولش ازم اجازه خواستی؟»
نواه لبخند کمرویی زد و جواب داد:« در واقع اجازه نمیخواستم، داشتم بهت خبر میدادم. ببخشید.»
« پس چرا عذرخواهی میکنی؟ به هر حال...» به نظر میومد کایل تصمیم گرفته بود که اگه بخواد همین جوری نواه رو منصرف کنه، کارش بیفایدهس. نگاهش حرکات اژدهایی که بالهاش رو باز و بسته میکرد و دم بلندش رو تکون میداد رو دنبال میکرد. «خیله خب.»
آخر سر، همین طور که موئل با چشمای براقش بهش خیره شده بود، اون کسی که این دفعه از این که تسلیم شده جوری آه کشید که همیشه برای نواه این کارو میکرد، کایل بود.
« نمیدونم چرا نمیتونم به شما دو نفر اعتماد کنم. میدونم نیازی نیست نگران باشم، ولی... حس میکنم انگار دارم دو نینی کوچولو رو تنهایی روی آب میذارم.»
نواه بهش حاضر جوابی کرد و گفت:« من جزو اون دو نینی کوچولو نیستم، مگه نه؟ من بیست و هفت ساله زندگی کردم.»
کایل به تندی جواب داد:« حتی یه بچهی شیش ساله هم به اندازهی خانم نواه بیپروا نیست.» و آستینهاش رو بالا برد که به ساعت مچیش نگاه بندازه. « فکر میکنی چند وقت طول بکشه؟ برای من، یه روز و نصفی رو میگیره. فقط همین اندازه ممکنه طول بکشه. نمیتونم زمان بیشتری رو به خانم نواه بدم. اگه فکر میکنی نمیتونی این کارو انجام بدی، زود تسلیم شو و برگرد. میفهمی چی میگم؟»
« بله. م...
کتابهای تصادفی
