فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 170

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۷۰:

نوآ با حالت دفاعی گفت:« باید برم دونالیان کالتون رو بگیرم و بعضی از کارکنان اداره هم تو این موضوع دخیل هستن. خیلی زود انجام میشه. زیاد طولش نمیدم. این طور بهم نگاه نکن. ببخشید.»

کایل کلمات پشت سر هم نوآ رو به خوبی متوجه میشد و نگاهی به صورتش گرفته بود که ترجیح میداد اونا رو متوجه نمیشد. بدون این که کلمه‌ای بگه، از روی صندلیش بلند شد و به نوآ نزدیک شد. بعدش، در حالی که صورت نوآ رو میکشید، محکم لپ چپش رو نیشکون گرفت. « واقعا که نواه. بدون این که با من مشورت کنی، هر کاری رو بی‌پروا انجام میدی و تمیز کردن گندکاری‌هات میوفته رو من. حالا که این طور شد، شکم در مورد این که تو باهام فقط مثل یه مسافر صندلی عقب برخورد میکنی داره با عقل جور در میاد.»

« خودم انجامش دادم، پس خودم هم درستش میکنم!»

« اوضاع داره از کنترل خارج میشه. برای من خیلی راحت‌تره که این کارا رو خودم تنهایی بکنم. چرا معدن رو خریدی؟ دادن این هزینه کار به شدت بی‌فکری بود. این دیگه زیاده‌روی بود. اصلاً به این چیزا فکر کردی؟»

« ببخشید. نمیدونستم همچین اتفاقی قراره بیوفته. ولی حیف میشد اگه این معدن ثروتمند رو نمیخریدم...» نوآ سعی کرد به کایل التماس کنه ولی فقط عصبانیتش رو بیشتر کرد، به خاطر همینم نوآ مجبور شد هر دو لپ‌هاش رو به نشانی خوداندیشی تسلیم کایل کنه.

بعد از این که زمان طولانی‌ای صرف غرغرهای کایل شد، بازجویی از معدنچیا بالاخره تموم شد. فقط دو چیز باقی مونده بود: مأموریت کایل و نواه.

نوآ کمر کایل رو به طرف صخره هل داد و گفت:« قربان، پس حالا شما باید از اینجا پایین برید.»

« باید اون پایین برم؟ عجیبه.» طبیعتاً، کایل شروع به جست...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی