فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 148

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۴۸:

آزمایشگاه طبقه‌ی پایین کاملاً شلوغ پلوغ بود، جوری که انگار یه صاعقه بهش برخورد کرده. نواه تو فکر رفت که چطور آدریان تونست از موئل که به شکل اصلیش در اومده بود، داده جمع کنه.

آفرین، کوچولوی من. نواه به اژدهای گنده‌ای که نصف آزمایشگاه رو اشغال کرده بود، چشمک زد. موئل که چشمکش رو دریافت کرد، دوتا از چشمش رو محکم باز و بسته کرد. به نظر میومد این کار چشمک خاص موئل بود.

«... اونو با خودت ببر.»

آدریان حتماً خیلی خسته شده بود که نواه رو به طرف موئل هل داد. مهم نبود چقدر آدم شروری بود، در برابر یه اژدها یه آدم ریزه میزه بود. بعدش، در یک آن موئل به شکل یه بچه‌ی کوچولو در اومد، و به آدریانی که یه دودو نگه داشته بود، نگاه کرد و برای این که نواه رو بغل کنه به طرفش دوید.

ایده‌هایی که وقتی در حال زیر و رو کردن کتابخونه بود به ذهنش خطور کرد، به فرضیه‌های قدرتمندی تبدیل شده بودن. فقط یه جا بود که امکان داشت طرح اولیه‌ی الیونورا اونجا باشه: همون کارخونه‌ای که طبق اون طرح اولیه، توانایی خلق انسان مکانیکی با پروسه‌ی صنعتی سازی رو داره. شاید آدریان روی اون ماشین‌ها رو با جادوی خالص خودش، پوست پوشونده بود.

این قابل قبول‌ترین فرضیه‌ای بود که دلیل واقعی ناپدید شدن لنیا، به علاوه اتفاقای عجیبی که توی اتاق عملیات نیروی جادویی آنجلیک افتاد...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی