من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 147
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۴۷:
همین طور که نواه به دیواری که جلوی روش بود خیره شده بود، میتونست این موضوع که الیونورا چقدر نابغه بود رو حس کنه. با این که پونزده جرم انجام داده بود که برای گرفتن حکم فوری اعدامش کافی بود، به غیر از دفاع سریع آدریان، حتماً الیونورا کمک شایانی به احیای تاریخ جادوی مردهی لاورنت کرده بود.
خب، اگه الیونورا کسی بود که این کارا رو میکرد، براش اون قدر سخت نبود که روح یه نفر رو توی یه ماشین قرار بده و یه سایه ازش درست کنه. نواه به فکری که الان به سرش زده بود، با بیحسی پلک زد. وایسا، دارم به چی فکر میکنم؟ « اگه کار الیونورا باشه... مطمئنم... فکر کنم...»
بعد از گفتن یه سری حرفای نامفهوم زیر لبی، قدمهای نواه در کنار دیوار هم سرعت پیدا کرد. همین طور که نواه داشت میدوید، سرش هم گیج میخورد.
آدریان مطمئناً یه جادوگر باهوش بود، ولی اون یکی از چند جادوگر محدودی بود که لطف داشتن جادوی خالص بهشون اهدا شده بود. به عبارت دیگه، برای طراحی دستگاه نیروی جادویی تنها به مهارت کار با دستگاه جادویی نیاز نیست. اول از همه، سایههای آدما یه مشت دستگاه بودن. به جای این که فرض کنیم آدریان اونا رو طراحی کرده، بیشتر قانع کنندهس اگه...
وقتی نواه داشت به آخرای دیوار میرسید، آه بلندی تقریباً از دهنش خارج شد. وقتی الیونورا مرد، چند سالش بود؟ این سوال خیلی زود بر طرف شد. نوشتهای که سمت راست آخر دیوار، روی آخرین قفسهی شیشهای قرار داشت، به رنگ طلایی میدرخشید.
قدرت سلطنتی ۵۷۸، ۲۵ ساله
«... آخرین اختراع الیونورا.»
نواه که داشت لبش رو گاز میگرفت، به داخل جعبه نگاه کرد. قبل از این که الیونورا آسیل کشته بشه، اون جعبهی شیشهای که قرار بود آخرین وسیلهی جادوییای که روش مطالعه کرده بود رو به نمایش بذاره، خالی بود. اگه ...