فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 139

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۳۹:

واضح بود که اون دستگاه از لنیای واقعی وقتی همراه افراد اداره‌ی تحقیقات و امنیت بود، نمونه برداری کرده بود یا ممکنه از همون موقعی باشه که از آنجلیک حرکت کردن این کارو کرده باشن.

به خاطر فرضیه‌ی ترسناکش، لرزه‌ی سردی به تن نواه افتاد. لنیا والتالیر، مجرمی که تخم اژدها رو دزدیده بود و تنها شاهد وقایع عجیبی که سال‌های اخیر اتفاق افتاده بود، گم شده بود.

« مو...» همین که نواه زمزمه کرد، بچه‌ی کوچولویی کنارش فرود اومد. « بیا این چیزا رو از چشم بقیه دور نگه داریم.»

« باشه!» موئل در حالی که اون ورودی باریک رو پر میکرد و شروع به مکیدن همه‌ی اون قطعاتی که روی زمین افتاده بود کرد، دستاش رو باز کرد. همین که موئل اونجا رو پاک کرد، نواه دستش رو گرفت و به سرعت کاخ سلطنتی رو ترک کرد.

سرعتشون به تدریج بیشتر شد و بالاخره به دوی ماراتون تبدیل شد. نواه خودش و موئل رو توی واگنی که جلوی کاخ سلطنتی بود و نزدیک بود حرکت کنه جا کرد و مقصدشون رو تایید کرد.

« محوطه‌ی دوم. لندیا. ایستگاه پنجم، جلوی خیابون پنجم، اداره‌ی تحقیقات و امنیت.»

نواه از روی اضطراب لبش رو گاز گرفت. کایل. کایل لئونارد. نکنه تا حالا رفتی؟

ظاهراً کایل گفته بود که این بعد از ظهر یا فردا صبح به نویسکوشا میره. قبل از این که کایل بره، نواه باید درمورد اون چیزی که از لنیا فهمیده، باهاش مشورت میکرد و فیلمایی که ضبط شده بودن رو مرور میکرد.

بعدش، تصویر لنیای تقلبی که همین چند لحظه پیش به چند تیکه شکسته بود...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی