من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 134
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۳۴:
اون طور که از ظاهر قضیه معلومه، کایل نقشه کشیده بود که نواه و موئل رو جلوی عمارت پیاده کنه و برگرده، ولی نواه بهش چشم غرهی مرگباری انداخت و اصرار کرد که اگه زخمش رو نشونش نده، از ماشین پیاده نمیشه. یه اژدهای جوون نامفید هم که انگار میخواست اوضاع رو بدتر کنه، از تصمیم اربابش طرفداری کرد و بالاخره، کایل خودش شخصاً از ماشین پیاده شد و به طرف خونه کشونده شد.
بالاخره، کایل در حالی که به نواه میگفت باید حموم کنه و لباسش رو دوباره عوض کنه، به زور اونو به اتاق خوابش برد.
"اگه وقتی من داخل حموم هستم از اینجا بری، خیلی از دستت عصبانی میشم!"
نواه کایل رو این جوری تهدید کرده بود. به خاطر همینم، در حال حاضر، کایل توی اتاق خواب نواه منتظرش نشسته بود. موئل که روی بالشت دراز کشیده بود، خمیازه کشید و زیر لبی گفت:« اگه از قبل بهش گفته بودی، نواه انقدر عصبانی نمیشد.»
« ساکت شو، مو.»
« در واقع، بوی خون میدادی. عجیبه که نواه نمیدونست بوی خونه. تعجبی نداره انقدر نگران شده.»
اژدهای جوونی که اخیراً به قصر سلطنتی و ادارهی تحقیقات و امنیت رفت و اومد کرده، بیشتر از قبل وراج شده بود. حالا، بچه هم داشت روی اعصاب کایل راه میرفت.
کایل به سردی جواب داد:« چند روزه حتی به پهلوم نگاه نکردم.» در واقع، کایل از رفتار عجیبی که نواه این چند روز گذشته از خودش بروز میداد، داشت ناراحت میشد.
اولین روزی که نواه به این عمارت برگشت، نمیتونست تنهایی سرش رو روی بالشت بذاره، به خاطر همینم کایل تا وقتی خوابش ببره کنارش باقی موند، و خیلی ناگهانی روز بعدش، نواه شروع به دوری ازش کرد.
نواه مثل یه سگ گستاخ بود که اصلاً بانمک نیست و فقط وقتی به کایل نیاز داره براش دمش رو تکون میده. مسخره بود که گول این جذابیت مضحکش رو بخوره. تازه، ...
کتابهای تصادفی

