من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 124
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲۴:
کاخ سلطنتی لاورنت به اندازهی زیادی شبیه یه دفتر و فضای رسمی بود. از اونجایی که این کاخ مکان کار تقریباً هزار افسر سلطنتی بود که برای رفاه مردم شب و روز کار میکردن، سکوت و مراعات از اصول پایهای اونجا بود.
به علاوه، مقامات بالای با نفوذ چندین بار در روز از اینجا میرفتن و بهش وارد میشدن، پس اگه کارمندان قرار بود اشتباهی کنن، باید خودشون رو برای گرفتن حداقل حقوق، تعلیق، و حداکثر برای اخراج آماده میکردن. مقررات داخلی به قدری سخت گیرانه بودن که با یاقوت لاورنت که پایههای امپراتوری لاورنت بودن جور در بیاد.
ولی یه بار در هفته، کاخ از بیماریای که تا حالا اسمش رو کسی نشنیده بود رنج میبرد.
مجرم اصلی این ماجرا مشخص بود. احترام به تاج و تخت بدون شأن خاندان سلطنتی مثل نخ ریش ریش میشد. موضوع در مورد جادوگری که دو ساله مخفی شده و به طرز باشکوهی دوباره به پایتخت برگشته، و اژدهایی که بزرگ کرده بود.
همهی نگهبانای رسمی لاورنت به طور موقت هر سه شنبه و پنج شنبهای که این دو نفر به کاخ سلطنتی سر میزدن مرخص میشدن. از اونجایی که از دپارتمان جادو هر دفعه صدای انفجار از هر گوشه بیرون میزد، غیر ممکن بود که کارکنان کاخ بتونن روی وظیفهشون تمرکز کنن.
« الی، تو نه تنها حافظهت رو از دست دادی، بلکه خنگ هم شدی. با این سر کوچولویی که داری به چی فکر میکنی که همیشه همه چی رو نابود میکنی؟»
« وقتی صورتت رو میبینم، همه چی رو میخوام نابود کنم، واسه اینه.»
ساختمون دپارتمان جادو، همون جایی که الیونورا و موئل توش مستقر شدن، به اندازهای نابود شده که دیگه ظاهرش رو نمیشد تشخیص داد. به طور طبیعی، هر کاری که در اون ناحیه انجام میشد به وضعیت معلق در اومد.
« هی آقا، انقدر به من با حقارت نگاه نکن. من زنی هستم که بیشتر از اون چیزی که تو میتونی فکرش رو ب...
کتابهای تصادفی

