من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 125
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲۵:
« آقای عمو!»
« آقای عمو نه.»
به غیر از الیونورا، تنها کسی که میتونست موئل، اژدهای مخوف ولی دوست داشتنی رو بغل کنه، مدیر ژنرال ادارهی تحقیقات امنیتی بود.
« چرا هنوز هیچی نشده اومدی؟»
« یه کاری هست که باید انجامش بدم. اربابت کجاس؟»
« اون مرد مو بلوند نواه رو دزدیده.»
« پس باید بری پیداش کنی. چیکار داری میکنی؟»
آخه چطور یه اژدهایی که حتی کوچکترین انسانیتی درونش نیست، میتونه با این حالت نرمال با آدما حرف بزنه!
ژنرال مدیر اژدها رو با حالت معمولی جلوی دفتر وزیر راسینل گذاشت و گفت:« من ساعت شیش برمیگردم، پس برو و پیش نواه بمون.»
« باشه!»
تقریباً هر سه شنبه و پنج شنبه، کایل به وزارت جادو سر میزد و الیونورا رو از آدریان کش میرفت. هر وقت سه نفرشون با هم بودن، یعنی بازپرس مشهور، وزیر کاردرست و جادوگر بدنام با هم توی یه اتاق بودن، این موضوع به وحشت سه شنبه تبدیل میشد.
این رابطه پیچیدهترین رابطهی عشق و نفرت از زمان پیداش انسان بود!
کایل و الیونورا به اندازهای از هم متنفر بودن که به نظر میومد هر وقت همدیگه رو میبینن میخوان موهای همدیگه رو بکشن و از جا در بیارن. در طرف دیگه، آدریان و الیونورا معشوقههای سابق همدیگه بودن. و در آخر، شایعه شده بود که کایل و آدریان دشمن خونی همدیگه هستن...
تلفیق این سهکمتر معنیای کمتر از آشوب رو نمیداد. ولی، اگه صورتشون رو حساب کنن، به طور عجیبی به هم دیگه میخورن. هر سه نفرشون دارای زیباترین چهرهی سرتاسر لاورنت هستن.
تری لپش رو به دست...
کتابهای تصادفی

