من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 123
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲۳:
موهای نواه که تا زیر سینهش بود، یواش به عقب کشیده شدن، و قبل از این که خبردار بشه، کایل در حالی که دستش رو به طرف زنجیری که دور گردنش بسته شده بود برد، سرش رو خم کرد. لمس کایل احساس کاملاً متفاوتی نسبت به آدریان داشت.
کایل با دقت مهار کننده رو کمی بلند کرد، بعدش در حالی که به طور مختصر آه کشید، زخم دور گردنش رو چک کرد. نفس ملایمش روی پوستی که بین گوش نواه و گردنش بود، برخورد کرد.
با نهایت دقت، کایل شروع به زدن ضدعفونی کنندهی زخم روی پوست قرمز شدهش کرد. نواه در حالی که شونههاش رو صاف کرد، از حس سرد پماد لرزید.
« یه لحظه صبر کن.»
« سر جات وایسا.»
پس چطوری باید این غذا رو بخورم؟
نواه قاشقی که توی دستش بود، رو محکم چنگ زد و سر جاش خشکش زد. کایل همین جوری به پماد زدن روی انگشتش و بعدش به روی زخمش زدنش ادامه داد. حس کرم غلیظی که روی گردنش پخش میشد بدنش رو بیحس میکرد.
کایل ازش پرسید:« درد داره؟» حتماً چهرهی به هم پیچیده شدهی نواه رو با درد اشتباه گرفته. نواه بدون این که بفهمه سرش رو به سمت چپ و راست تکون داد و این دفعه، آه درد از بین لبش خارج شد. کایل نوچ کرد و پرسید:« اولین روز هفتهای که با وزیر راسینل کلاس داری چه روزیه؟ سه شنبهس؟»
« آره... سه شنبهس.»
« پس برو و ازش بخواه که این مهار کننده رو شلتر کنه. اگه همین جوری به گردنت خراش بندازه آخر سر جای زخم رو بدنت میمونه.»
نواه نتونست آب دهنش رو قورت بده، چه برسه به این که خورش بخوره، د...
کتابهای تصادفی

