من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 118
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۱۸:
نواه که داشت به زور نفس میکشید، فلز سردی که دور گردنش بود رو با انگشتاش خراش داد. کایل به طرف نواه هجوم برد و نواه رو بغل کرد، و نواه در حالی که داشت سرفه میکرد، به طور غریزی صورتش رو بین دستهای آشنای کایل مدفون کرد.
در همون حین، آدریان در حالی که صداش جوری آروم بود که انگار اصلاً هیچ اتفاقی نیوفتاده، برای این که شهادت بده به جایگاه خودش برگشت. «ولی این موضوع که قدرت اژدها به احیای لاورنت کمک میکنه، حقیقت داره، با توجه به ارزش الیونورا آسیل که ارباب فعلی اژدهاس...»
یه دفعه، مانع نامرئیای که دور نواه بود ناپدید شد. موئل غرغر کرد و در حالی که آمادهی حمله بود، دستهای کوچولوش رو به هم مشت کرد. نواه که داشت اژدهای خشمگین رو متوقف میکرد، با عجله از بین دستهای کایل بیرون اومد.
«...در نهایت جناب قاضی» صدای آدریان در بین صحنهی دادگاه به طور مشخصی دوباره شنیده شد. اون تنها کسی بود که توی دادگاه زیادی آروم و راحت به نظر میومد. «به علاوه، میخوام مدعی علیه، الیونورا آسیل، توسط زنجیر اوبلیث مهار بشه. همین طور این که، درخواست ۲۰۰هزار ساعت برای خدمت به عموم رو دارم و همین طور این که به من صلاحیت لازم برای زیر نظر گرفتن مخصوص مدعی علیه رو بدین.»
برای یه لحظه، نواه به چیزی که شنیده بود شک کرد. چند ساعت خدمت به عموم؟ ۲۰۰هزار ساعت...؟ ماشین حساب توی ذهنش شروع به رقم انداختن کرد. ۲۰۰هزار ساعت میشه ۸۳۰۰ روز، و ۸۳۰۰ روز میشه...
نزدیک به بیست و دو سال...؟ اگه دوازده ساعت در روز بشه، میشه چهل و چهار سال، و اگه هشت ساعت در روز باشه میشه شصت سال.
این برای من میشه حبس ابد!
کتابهای تصادفی