من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 106
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۰۶:
بعد از این که نواه با موئلی که داشت گریه زاری میکرد خداحافظی کرد، بلافاصله به طبقهی اول ادارهی تحقیقات و امنیت راهنمایی شد. اتاق بازجویی یا بازداشتی که برای سوال جواب کردن از مجرمان بود، طبق گفتهها توی زیرزمین ساختمون قرار داشت. ولی نواه رو به یه اتاق مخصوص لاکچری بردن.
داخل اون اتاق یه تخت بسیار زیبای تزئین شده، یه کمد و میز وجود داشت. دستشویی هم خیلی بزرگ بود و روی سقف هم چلچراغ خیره کنندهای قرار داشت.
« وای، این دیگه زیادهروی نیست؟ خیلی شبیه یه هتله.»
« اینجا اتاقیه که خاندان سلطنتی و یا اشراف زادهها به عنوان راجع آورده میشن و اینجا مستقر میشن. در اتاق قفل هم میشه، ولی دستگاه ضبط هم کارش رو انجام میده. اشکالی نداره از دستگاه ضبط استفاده کنیم؟»
« برام مهم نیست. اگه همین الان بیوفتم رو زمین، فکر کنم دو روز کامل میتونم بخوابم.»
کایل چمدونش رو روی میز گذاشت و دست نواه رو گرفت و گفت:« نمیدونم تا حالا چند بار این جمله رو گفتم، ولی قبل از این که بپری تو تخت خواب باید لباست رو عوض کنی و صورتت رو بشوری، خانم نواه. چرا وقتی لباسای مو رو با لباس خواب تعویض میکنی این کارو برای خودت نمیکنی؟»
« چون مو یه بچهس، و من یه آدم بالغم.»
« و مو یه اژدهاس، و شما فقط یه آدم نحیف با انرژی و مصونیت صفر هستین.»
« من به اندازهی کافی مصون هستم. حالا هم میتونم در برابر غرغرهایی که میکنی آروم باشم.»
کایل دیگه مفهوم و ارزش دعوا با نواه رو درک نمیکرد، به خاطر همینم شونههاش رو گرفت و اونو به طرف دستشویی برد. بعدش، بدون این که حرفی بزنه در رو محکم پشت سرش بست. نواه که داشت از این کارش میخندید، دکمههای لباسش رو باز کرد.
یه دفعه، یه چیزی رو به خاطر آورد و در رو باز کرد. «ببخشید قربان، ب...
کتابهای تصادفی

