من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 98
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۹۸: سعادت آزادی
کایل با خودش فکر کرد، آیا کامل کردن الگو پذیری کار خوبی بود؟ در حال حاضر، به نظر میومد اون شرایط به نفع موئل بوده. هر وقت اژدها با اشتیاق سر تکون میداد، یه چیزی روی پوزش میلرزید.
کایل با وجود سردردی که داشت به موئل گفت:« دهنت رو باز کن. تو که اونو قورت ندادی، مگه نه؟ زود باش، تفش کن.»
اژدها دهنش رو باز کرد. بین دهها دندون نیشش که مو رو به تن سیخ میکرد، تیکههای فلزی که مثل سیب زمینی خرد شده بود، وجود داشت.
چشمای کایل باریک شد. این همون وضعیتی بود که توی اتاق عملیات نیروی جادویی باهاش برخورد کرده بود. اون به یه شخص در حال حرکت تیراندازی کرده بود، ولی وقتی بهش نزدیکتر شد، فقط قطعههای فلز به جاش باقی مونده بودن.
نکنه اون طلسم توهمزاس؟
جادوی روانیای که از نیروی جادوییای که توی هواس استفاده میکنه و مغز انسان رو مختل میکنه، یکی از طلسمهای پیچیدهی رام نشدنیه.
انجام این طلسم حتی برای الیونورا آسیل که یکی از نابغهترین جادوگرا به حساب میومد، سخت بود. به خاطر همینم، حریفشون احتمالاً از افراد یولم نیست. اگه همچین جادویی این وضعیت عجیب رو برای کایل پیش نیاورده بود، هیچ توضیح دیگهای براش وجود نداشت.
مهم نیست اون دستگاه چقدر پیچیده باشه، در هر حال تو دید مردم شبیه یه آدم به نظر نمیاد. دشمنانی که کایل در طول سپیده دم تعقیبشون میکرد، همگی آدمای زنده بودن که نفس میکشیدن، ولی فقط یه نفرشون به تیکههای فلزی تبدیل شده.
در حالی که کایل داشت به اون ماجرای مرموز فکر میکرد، اژدهای سیاهی که هر چیزی که تو دهنش بود رو روی عرشه تف کرده بود، دوباره به هوا پرواز کرد. به نظر میومد پیش اربابش برگشته باشه.
بالاخره، کایل یه آه عمیق کشید. هیچی نبود که الان به طور قطع بتونه ازش مطمئن باشه. اول از همه باید برگرده و فیلم ضبط شده رو مرور کنه. وقتی امنیت پارک نواه ...
کتابهای تصادفی
