من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 97
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۹۷: مخرب کشتی
کایل که با سماجت مردی که موهای پخش و پلای کوتاه داشت رو از یقه گرفته بود، پرسید:«کی اونجاس؟» غریبهای که پشت سرش یواشکی اومده بود، توی سایهی شیشهی شکسته قایم شده بود.
تنها چیزی که میتونست ببینه لبهی ردای خاکستریای بود که از سایه بیرون زده بود. کایل در حالی که دستهای اون مرد رو دستبند زد با آرامش پرسید:«تو ارباب این مرد هستی؟ یا...»
غریبه هیچ جوابی بهش نداد.
«... نکنه تو هم یه دستگاه کارخونهای هستی؟»
ردای خاکستری تکون خورد. اون بیرون از سایه پدیدار شد، ولی بازم کایل نتونست صورتش رو تشخیص بده. اون غریبه یه نقاب مضحک به همراه سرپوشی که هیچ الگوی خاصی نداشت رو زده بود. اون یه چیزی رو تو هوا بالا انداخت و گرفتش. کایل اون شیء رو شناخت. اون تخم چشم لارگو بود.
نواه اونو توی سالن انداخته بود...
کایل بوی تند اسطوخودوسی که توی کوریدور پخش شده بود رو به خاطر آورد. وقتی کایل اون بو رو شناخت، صورتش مچاله شد. اون رایحهی خطرناک توهمزایی بود که توی همون جادو وجود داشت.
طولی نکشید که کایل به سردرد وحشتناکی دچار شد. اطلاعاتی که در یه لحظهی کوتاه از اون مرد بدست آورده بود، مثل قد، هیکل و نحوهی راه رفتنش توی ذهنش گیج شد.
ولی این فقط مدت کوتاهی زمان برد.
ب...
کتابهای تصادفی

