فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 87

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۸۷: زیر کشتی

اتاق عملیات نیروی جادویی به طور شگفت آوری بزرگ بود، و کل فضای پایین کشتی رو اشغال کرده بود.

نواه به سقف دوردستی که بالای سرش بود نگاه کرد. صدها لوله در حالی که سقف و دیوارها رو مثل هم پوشونده بودن به طور افقی و عمودی بخش‌ها رو تقسیم کرده بودن. ده‌تا از لوله‌های برنجی مشخصی از دیوار پایین اومده بودن و به مجرای نیروی جادویی استوانه‌ای متصل شده بودن.

کنار اون مجرا، یه توربین برنجی وجود داشت که پنج برابر قد نواه رو داشت. در کل ده‌تا توربین از کار افتادن بودن. چراغ‌هایی که سرتاسر سقف آویزون شده بودن ترکیبی از رنگ نارنجی و قرمز رو به اتاق بخشیده بودن.

پوست نواه از موج نیروی جادویی‌ای که توی کل اتاق پخش شده بود جرقه میزد. بعدش، از پشت سرش صدای غژغژ شنید و با سرعت چرخید. آسانسور دوباره شروع به حرکت کرد.

نواه بالابری که در یه چشم به هم زدن به بالا رفت رو مشاهده کرد. هیچ دکمه‌ای کنار آسانسور نبود، و از اونجایی که با نیروی جادویی کار میکنه، هیچ کابل یا طنابی که اونو بالا بکشه وجود نداره.

« اوه، خدا...»

لنیا درست گفته بود که از همون راهی که میریم پایین، نمیتونیم بیایم بالا. وقتی نواه متوجه شد که تماشای یه فضای خالی که آسانسور ازش خارج شده بی‌فایده‌س، پشتش رو به جایگاه آسانسور کرد و با پاهای ضعیفش شروع به حرکت کرد.

« مو، همین که چیزی رو حس کردی بهم خبر بده، باشه؟»

« ب...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی