فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 88

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۸۸: ردپای یه مبارزه

داخل اتاق عملیات نیروی جادویی، جایی که تنها چراغ‌های نارنجی رنگ میدرخشیدن، رد گلوله‌هایی که قبلاً دیده نشده بودن پیدا شد.

نواه مسیر گلوله‌ای که توی یه خط مستقیم شلیک شده بود و مجرا رو سوراخ کرده بود، رو دید که این موضوع دلیل سوراخ‌های گلوله‌ای که قبلاً دیده بود رو توضیح میداد. یه رد گلوله‌ی دیگه‌ای که از طرف دیگه شلیک شده بود هم از اون طرف پدیدار شد. تمام رد به جا مونده‌ی گلوله‌هایی که توی هوا برق میزدن، کاملاً مشخص و واضح بودن.

همون موقع بود که نواه متوجه شد. هفت تیر و گلوله‌هایی که کایل اغلب اوقات ازشون استفاده میکرد، وسایل جادویی‌ای بودن که توسط آهنگری به اسم یاناک که یکی از نوادگان دور کوتوله‌ها بود ساخته شده بودن.

نواه با دیدن اون چشم‌انداز مشکوک اتاق عملیات نیروی جادویی و با پرسیدن:«بعدش، کایل یه بار به ورودی شلیک کرد، و یه بار به وسط، و یه بار دیگه هم به اون طرف، و یه بار دیگه هم رو به روی بخش شیشم؟» موضوع رو روشن کرد.

بچه کوچولو سرش رو تکون داد و گفت:«آره.»

«بزن بریم.»

نقطه‌ی شروع مسیر گلوله همون جایی بود که کایل وایسادن بود. نواه شالش رو کنار زد و باهاش دست خونی موئل رو پاک کرد. بعدش، شروع به قدم برداشتن در طول لکه‌های خونی که پخش شده بود کرد.

«به نظر میاد که فرار کرده، مگه نه؟ لکه‌های خون انقدر از هم فاصله دارن...»

«آره، این طور فکر میکنم.»

همین طور که به شروع مسیر گلوله‌ی سوم نزدیک میشدن، نواه یه جزئیات دیگه رو دید که از دور قبلاً براش قابل دید نبود. اون طرف یه مسیر آبی گلوله‌ی دیگه که به قدری پیچیده بود که با بقیه‌ی مسیر گلوله‌ها مجزا بو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی