من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 80
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۸۰: شاهد بیتقصیر
کایل لئونارد در حالی که چهرهی به طور غیر قابل قیاسی خشن گرفته بود، ضبط رو خاموش کرد و گفت:«حتماً متوجه شده یکی داره اونو میپائه.»
پارک نواه در حالی که بندهای شنلش رو که محکم دور گردنش بسته بود شل کرد، ازش پرسید:«مگه نگفته بودین که پایتخت لنیا رو تحت نظر گرفته؟ لنیا معلومه که همون موقعی که شما همون موقعی که به سورنت اومدین وارد قطار تزبا شده. البته، حتماً الان دیگه باید توی پایتخت باشه، ولی چرا باید توی باتوآنو میبود؟»
«لنیا والتالیر توی پایتخته.»
«عه؟ ولی ما که همین الان...»
کایل لئونارد اصرار کرد:«من دیروز صبح از کلانتری اولین محلهای که یواشکی لنیا رو شناسایی و ازش گزارش تهیه کرده، این حرف رو تایید کردم. اون حداقل پنج روزه که توی عمارت والتالیر مونده.»
ولی با این حال این اصلاً برای پارک نواه با عقل جور در نمیومد. پارک نواه اخم کرد و دوباره پرسید:«آخه این چطور ممکنه؟ پس اون زنی که الان توی سالن دیدیمش کی بود؟ لنیا تنها دختر کنت والتالیره. تا اونجایی که من میدونم، هیچ دختر دیگهای نداره.»
«... این درسته که کنت والتالیر فقط یه فرزند، به اسم لنیا والتالیر داره که به همه میگه اون 'دخترشه'.»
«ولی... این وضعیت اصلاً با عقل جور در نمیاد.»
یه نفر نمیتونه در آن واحد در دو مکان حضور داشته باشه اونم مکانی که پونصد کیلومتر از هم فاصله داره. اگه این طور باشه، معنیش اینه که یکیشون لنیای تقلبیه.
پارک نواه برای این که مطمئن بشه دوباره پرسید:«لنیا توی تزبا بود؟»
«طبق سوابقی که من دیدم بله. من شنیدم که اونا به عمارت والتالیر نفوذ کردن و حتی صورت لنیا والتالیر رو بررسی ک...
کتابهای تصادفی


