فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 79

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۷۹: دو مکان در یک آن

والتالیر؟

وقتی اسم والتالیر اومد وسط بدن هر دو نفرشون خشک شد. اون دور و اطراف، تظاهر به درست کردن کلاهش کرد. در طرف دیگه‌ی سالن، که یکم ساکت‌تر بود، یه نفر با چهره‌ی بشاش داشت میدوید- یه مرد میانسال که کلاه نمدی زده بود. خیلی زود، یه جواب از پشت سرشون شنیده شد.

کایل لئونارد با عجله سر پارک نواه رو همین طور که میخواست بچرخه، سد کرد و گفت:«من میرم نگاه بندازم. لطفاً تو داخل بمون.»

کایل لئونارد از جیبش اون کلید رو برداشت و در اتاق رو باز کرد. ولی پارک نواه دستش رو که داشت اونو به داخل هل میداد، گرفت و مستقیم به طرف خودش کشوندش. بعدش، دستش رو به جیب لباس خودش فرو کرد و یه مهره ازش در آورد و به روی زمین انداختش. همین که به زمین برخورد کرد، در رو محکم بست.

«خانم نواه؟»

«حتی اگه بری هم خطر این وجود داره که دستگیرت کنن. کلانتر منو با یه نگاه قبلش شناخت.»

پارک نواه کلاهش رو در آورد و یکی‌ دیگه از مهره‌ها رو از شنلش بیرون کشید. اون دقیقاً همون اندازه و شکلی بود که اون مهره‌ای که بیرون انداخته بود داشت.

پارک نواه مهره رو چند بار بین انگشتش جا به جا کرد و روی میز وسط اتاق گذاشتشون. خیلی زود، یه اشعه‌ی نوری آبی مات از اون مهره بیرون اومد و یه صفحه‌ی بزرگ پدیدار شد.

کایل لئونارد هم که کلاه و عینکش رو برداشته بود، به طرف میز با عجله رفت و گفت:«این یکی از اختراعات الیونورا آسیله؟»

«بله، اسمش تخم چشم آزا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی