من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 81
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۸۱: دلگرمی یه اژدها
«پس... اون دختره همونی که توی تزباس نبود؟»
«احتمالش زیاده.»
سکوت برای مدتی اتاق رو فرا گرفت. در دوردست، نواه صدای بوق آرومی رو میتونست بشنوه، که پشت بندش لرزهای که برای یه ثانیه دووم داشت، حس شد. به نظر میومد کشتی از بندرگاه حرکت کرده.
کایل خودکارش رو پایین گذاشت و انگشتش رو مشت کرد؛ به نظر عصبی میومد. در همون حال، نواه در حالی که به زمان بندیای که تنظیم شده بود رو نگاه میکرد، سر جاش وایساده بود.
همه چیز دقیقاً با فرض این که لنیا والتالیر همون مجرمیه که تخم اژدها رو دزدیده بود شروع میشد. در واقع، در این مرحله رجوع به کتاب اصلی دیگه هیچ فایدهای نداره. ولی این موضوع که لنیا ارباب اصلی اژدهاس رو نمیشه ندید گرفت. تازه، مدرکی دال بر این که اونو مظنون کنه وجود نداشت.
حتی این موضوع که همون موقعی که نواه تخم رو پیدا کرد، لنیا توی پایتخت بوده تایید شده، و باعث شد عذرش بینقص به نظر بیاد. هیچ مدرکی که نشون بده اون حتی یه شاهد معمولی بوده هم وجود نداره.
با این حال، نواه به شک و شبههی خودش متقاعد شده بود. اون فرض کرده بود که لنیا از عمد اون تخم رو سر راهش رها کرده بود. اگه واقعاً لنیا بیگناه بود، هیچ دلیلی وجود نداشت که از افرادی که دور و بر خودش هستن احتیاط کنه، یا این که بخواد از یه لنیای تقلبی توی تزبا استفاده کنه.
نواه به پنجره نزدیک شد. بندرگاه داشت دورتر و دورتر میشد. «من باید چیکار کنم؟ کشتی دیگه از بندر خارج شده.»
کایل لئونارد زیر لبی گفت:«این که خوبه.»
«چی خوبه؟»
<...کتابهای تصادفی
