من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 75
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۷۵: بازگشت خدمتکار
پارک نواه جرأت آدریان رو در حالی که دندون قروچه کرده بود، با گفتن:«پس بگو. همه چی رو بگو.» به چالش کشید، و بعدش یقهی پیرهن آدریان رو ول کرد.
آدریان دستش رو گرفت و بهش غرغر کنان گفت:«هی، این چند روز گذشته، برای تو همه چی رو تر و تمیز کردم، و تو داری سخاوتمندی منو با بدجنسی جواب میدی؟ من که ازت چیز زیادی نخواستم. فقط یه بار در هفته همدیگه رو ببینیم. حتی از این پیشنهادم هم خوشت نیومد؟»
«...»
«بیا همدیگه رو ببینیم و یه کار با حال انجام بدیم. بیا فقط به دلیل زنده کردن خاطرات قبلمون با هم دیگه وقت بگذرونیم.»
«...»
«چرا به من به چشم یه آدم کثیف نگاه میکنی؟ من دارم سعی میکنم که باهات یه مذاکره برنده برنده داشته باشم. من اون اژدها رو از نزدیک میبینم، و تو هم یاد میگیری چه طوری نیروی جادویی اونو کنترل کنی.»
وراجیهای آدریان برای پارک نواه بیشتر از همه چی جالب بود. پارک نواه با این که هنوزم بهش مشکوک بود ولی با این حال نتونسته بود علاقهشو فرو بنشونه، ازش پرسید:«واقعاً باید این کارو بکنی؟ چرا انقدر از مو خوشت میاد؟»
آدریان در حالی که دستش رو به لپ نواه قرار داد و لمسش کرد، لبخندی زد و بهش جواب داد:«همهی جادوگرا از اژدهاها میترسن. به هر حال اون یه اژدهاییه که بعد از پونصد سال که ناپدید شده بود به دنیا برگشته. من به عنوان وزیر جادوی دپارتمان لاورنت چه طور میتونم به همچین موجودی علاقه نشون ندم؟»
«نظرت چیه، با هم برای بار دوم پیمان ببندیم؟» آدریان دستش رو به طرف پارک نواه دراز کرد.
اون گوشه، کایل لئونارد با ...
کتابهای تصادفی
