فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 73

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۷۳: گوی‌های بنفش

 

«... الیونورا؟»

افسر که با ابروهاش اخم کرده بود، با کنجکاوی اسمش رو بلند خوند. ولی لحظه‌ی بعد، وحشت توی چشمش پدیدار شد و رنگ از رخش پرید.

« الیونورا آسیل!»

«...»

افسری که هویتش رو شناخته بود، در حیرت از جاش پرید. اتهاماتی که علیه الیونورا آسیل زده شده بود برای سرپرست امنیت باتوآنو زیادی سنگین بود.

« خدایا، جی، به مدیر شعبه اطلاع بده...!»

سرپرست برای پیدا کردن تلفنش میزش رو زیر و رو کرد، ولی از اژدها کوچولو که در حینی که به جستجوی هویت پارک نواه میگشت، پشت سرش دزدکی رفته بود، یه پله عقب‌تر بود چون اون تلفنش رو قاپید.

« اوه، اوه؟ بچه!»

وقتی سرپرست متوجه شد که تلفنش گم شده، پارک نواه داشت شماره میگرفت و همین که مستقیم روی هشدار پیام صوتی برای کل اداره‌ی تحقیقات امنیتی لاورنت رفت، یه زنجیری از کلمات از دهنش خارج شدن.

« جناب لئونارد، قربان. عسلم، عزیزم؟ گوش میدی؟ زیردستت میخواد منو حبس کنه. اگه به حرفم گوش میدی، لطفاً به بخش امنیتی عمومی اول باتوآنو زنگ بزن و ازشون بخواه که جرم منو پاک کنن. دوباره دارم مظنونشون میشم!»

« اوه، خدای بزرگ.» آدریان که کنارش نشسته بود، وقتی کلمات پر از نیاز اون رو شنید، به آرومی شکایت کرد.

پارک نواه دست‌هاش رو تو آسمون بالا و پایین میکرد و داد میزد:« هنوز ا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی