من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 71
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۷۱: طعم قانون
چشمای قرمز رنگ تیرهی اژدها به خاطر دستوری که اربابش بهش داده بود درخشید. جملات پارک نواه براش کافی بود. در یه لحظهی بسیار سریع، بدن آدریان توسط یه نیروی نامرئی به بیرون سالن کشیده شد.
«...!»
بنگ! در اتاق محکم تو صورتش بسته شد. دود سیاه که تهدید کوچیکی رو از خودش ساطع میکرد، از زیر در بیرون میومد، ولی فقط برای یه دقیقه به جا موند.
«... هوم، اینم یه کشف غیر منتظرهی دیگهایه.» آدریان وسط کوریدور خالی وایساده بود و افکارش رو جمع و جور کرد. اون با خودش فکر کرد، باید یه دلیلی وجود داشته باشه که الگو پذیری هنوز کامل نشده. «... بذار بیشتر از ته و توی ماجرا سر در بیارم.»
یه دفعه، یه فکری به ذهنش خطور کرد. بهتر بود الگو پذیری رو قبل از این که کامل انجام بشه از بین ببره.
بیب. بیب. ساعتش دوباره زنگ خورد، ولی بازم بهش محلی نذاشت.
***
الان شیش روز از اون موقعی که به باتوآنو رسیده بودن میگذره و هنوزم قطار راه نیوفتاده. طبق روزنامهای که صبح به دستشون رسیده، به راه آهن یه طلسم قدرتمند و مرموزی خونده شده، که باعث شده قطار توی یه مسیر راه، دور خودش بچرخه و گیر کنه.
همچین جادوی قدرتمندی رو کل منطقه دارن ازش استفاده میکنن. ولی، فقط چند نفر جادوگر میتونن اون طلسم رو برگردونن.
دو نفر از جادوگرای کار آزمودهای که توی لاورنت ساکن هستن، یکیشون الیونورا آسیله و اون یکی، وزیر فعلی جادوئه. ولی از قبل این طور برداشت شده بود که جادوگر بدنام قرار نیست به کار بیاد.
« وزیر کدوم گوریه؟» کارکن کافتریا که چندین بار توی این شش روز ازش همین سوال شده بود، فقط شونههاش رو بالا انداخت.
« من نمیدونم. گفته بود که به یه سفر طولانی میره. من شنیدم که اونا تماسشون رو باهاش از دست دادن. و در واقع... من شنیده بودم که یه دلیل دیگه برای ...
کتابهای تصادفی

